کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی

آخرین مطالب

بالاخره دچار کرونا گشتیم.

روز اول :سوزش مختصر گلو .

روز دوم: سوزش گلو باز هم بیشتر شد .

روز سوم: کمی دچار گرفتگی دماغ می‌شید.

شب روز سوم:حلق  هم درگیرمی‌شه و سرفه های کوتا وخشک دارین.طول این مدت مقداری فشار بالا میره برا من شده بود 14 روی 10 و ضربان قلب در نوسان بین 85 تا 104 و افت مختصر اکسیژن خون از 98 به 95 .کمی هم ران ها و کمر دچار کوفتگی می‌شه و سردرد مختصر.

روز چهارم که الان باشه از صبح احساس بهبودی دارید ولی سرفه های خشک و کوتاه ادامه داره.

روز پنجم: درگیری حلق و لوزه ها بیشتر شده، گاهی تب و لرز خفیف هم دارم، سرفه‌ها کوتاه و خشک و صدا گرفته و دورگه؛ گلو درد واقعا اذیت می‌کنه.

روز ششم: گلودرد ادامه داره ، شدت درد از ۱۰ کم شده والان ۸ هست، سرفه‌های خشک ادامه داره...

روز هفتم: گلو درد ادامه داره ولی شدنش کمتر شده تعدادسرفه‌ها کمتر و حال عمومی بهتر شده.

روز هشتم: به وضوح حال عمومی بهتر و تعدادسرفه‌ها به شدت کم شده است، برای کاهش حساسیت گلو می‌تونید از شربت اسپکتورانت استفاده کنید.

 

 

+علت ابتلا هم مراجعه زیاد به بانک بود چون فضای سربسته هست ماسک زدن هم خیلی مانع نمی‌شه.

+بهترین کارها طول دوران بیماری :

خوردن مایعات فراوان  خصوصا آب جوش . میوه هایی مثل سیب و لیموشیرین . خوردن شلغم. قرقره کردن آبنمک با آب ولرم(سه وعده).استراحت کافی.

+حس بویایی و اشتها اصلا درگیر نمی‌شه(تا الان)

مهرداد
۰۲ اسفند ۰۰ ، ۱۵:۴۷ ۶ نظر

از دیروز گلوم دچار سوزش شد و الانم دماغم کمی گرفته تب و بدن درد و خستگی ندارم و اصلا سردرد ندارم  تا الان که روز دوم هست .فعلا هم قرنطینه هستم.این هفته قراره چند جا سر بزنم  امیدوارم خوب بشم زود .

چند تا کار هست که باید دنبال کنم و یکیش از همه مهم‌تره. خدا کنه بتونم انجامش بدم(قبلا قول شیرینی دادم  بهتون  :)  ) . بعد کارای دیگه. انشاءالله.

 

 

+اینجا تنها تو زیرزمین پیش خودم فکر می کنم شاید کوتاهی عمر یه باگ خلقت باشه آخه کار برا انجام دادن زیاده و فرصت کم. از طرفی هم می‌گم وقتی غم وغصه داره آدم بمونه چکار....

هیییی برم یه سیگار خیالی آتیش کنم، شما آتیش ندارین؟  :))

مهرداد
۳۰ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۱۰ ۶ نظر

این چند روزه به‌خاطر گرفتن وام در رفت و آمد بودم . خیابون‌های شهر پر از جمعیت هست. دستفروشا بساط اقلام عید رو زودتر از موعد پهن کردن. شمع و تنگ ماهی و عود. بوی دود عود پرتم می‌کنه به سال‌های قبل وقتی پدر زنده بود. ما همیشه یه بسته شمع شش رنگ می‌گرفتیم و روز عید روشن می‌کردیم. رنگ شمع من همیشه  آبی بود.

پیرزنی هم بساط کرده بود و تسبیح وگل میخک می‌فروخت. خریدم.  وقتی میخک رو آب می‌زنی بوی خوبی می‌ده. 

بوها خاطره های مختلفی رو در آدم زنده می‌کنن. عجیب و مچاله کننده قلب.

 

مهرداد
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۶:۵۲ ۶ نظر

 

تمام حجت من بر مسلمانی

+روز مرد و روز پدر رو به همه پدران و همسران گرامی تبریک می‌گم

+خدا رفتگان همه رو بیامرزه، و پدر مرحوم ما را نیز هم.

مهرداد
۲۶ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۱۸ ۳ نظر

امروز رسما از طرف مادر دوستم موردخواستگاری قرار گرفتم. :| :|  :| فکر کردم می‌خواد در مورد دوستم صحبت کنه :|

شاغل رسمی وازت علوم هست (مدرس)

کنار خانواده یه واحد آپارتمانی داره

اگه اخلاقش مثل مادرش باشه که نمره‌اش  20 می‌شه.

خانواده مذهبی و مطمئن هستم دوست‌پسر نداشته و چادری هست. با برادرش از 18 سالگی باهم بودیم با فراز و نشیب. از لحاظ خانوادگی کاملا درست و مطمئن هستن.

من هنوز از نزدیک ندیدمش.

هنوز به خانواده نگفتم و فکر نکنم بگم هم.

شاید خامی باشه ولی خب هرکی ملاک‌هایی داره برا خودش و به نظرم این طبیعی هستش اگه گفتم دعوام نکنین لطفا :|

واقعا دختر خوبی هست منتها چند مورد هست که دودلم کرده.

فکر کنم متولد 59 باشه و این به نظرم مورد مهمی هست.

من خودم سبزه هستم  ولی ایشون از من هم سبزه تره (هر کی سلیقه ای داره مثلا دوستی داشتم به دخترهای سبزه خیلی علاقه داشت و اصلا از دخترهای روشن خوشش نمی‌اومد و برعکس هم داشتیم. ملاک زیبایی نیست پس)

رفع تکلیف مانند می‌شه این جوری پس جای دوست داشتن کجاست؟

مادره منتظر جواب منه :| چی بگم بهش؟ :|

مهرداد
۲۳ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۰۱ ۴ نظر

+چی‌ می‌شد شرایط جوری رقم بخوره که این پرچم کفنم بشه😶

مهرداد
۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۱۹ ۱ نظر

بچه‌ها بیاین دلداریم بدین، برا حفظ ارزش پولم مقداری سکه خریده بودم نه به قصد دلالی؛ لاکن الان کلی ضرر شد برام😭

الان دچار تضاد منافع شدم، از یه طرف دلار و سکه ارزان بشه برا مردم خوبه، از یه طرف هم خوب خیلی ضرر کردم 😅😅

مهرداد
۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۶:۰۴ ۵ نظر

 

+پسرشه لابد دوستش داره،ببینید چطور ذره ذره جلو چشماش آب شده

+همه‌اش به خاطر اینه که تنگه باب المندب که اقتصاد اسقاطیل به اون وابسته هست زیر نظر یمنی‌ها نباشه.

+نهار امروز چطوری از گلوم پایین بره لا اله الا الله

مهرداد
۰۵ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۵۵ ۱ نظر

خب حالا که لزوم مقاومت پی بردیم بریم رهروان رهش را بشناسیم. حقیقتا من خودم خیلی اسم سردار رو نشنیده بودم و صبح روز شهادتشون نمی‌دونم چرا اشک تو چشم‌هام جمع شد و بغض کردم، عجیب بود. به خیلی از چیزها دیگه بدبین شده بودم و دلیل خیلی از اتفاقات رو نمیدانستم اما یکدفعه شهادت سردار مثل یه مشعل عمل کرد. ایشون آدم آزاده ای بود، ملیت و مذهب و انسانیت رو درهم آمیخته بود. از دنیا چیزی نمی‌خواست ،ساده زیست بود، آرزوش شهادت بود در راه دفاع از مظلوم، براش سنی و شیعه و مسیحی فرقی نمی‌کرد. انسان بود، مرد بود به معنای واقعی کلمه.

خدا در اعلا درجه آرامش خودش و یاران شهیدش رو قرار بده.

خدا توفیق ادامه راه ایشان رو به هرکسی که دوست‌دار ایشون هست عنایت کنه ان‌شاءالله.

 

دواعش در حال به بردگی(کنیزی) بردن یک انسان

 

 

                             بی‌ شهادت مرگ با خسران چه‌ فرقی دارد                                                                                      

 

 

مهرداد
۱۳ دی ۰۰ ، ۰۱:۲۰ ۳ نظر

اینکه ما برنامه موشکی و ماهواره‌ای و چرخه سوخت هسته‌ای مستقل داشته باشیم تاوان داره هزینه داره همه جوره، همه رقم هزینه داره. اما نمی‌شه دست رو دست گذاشت قاعدتا یک گزینه که گزینه مهمی هم هست بخش برون مرزی هست. بله سوریه، عراق، یمن، لبنان جاهایی بود و هست که هم موقعیت‌هایی استراتژیک داشتن و هم  هم‌کیشان ما واقعا تحت ظلم وحشیانه بودند و اینها دلایلی شد بر حضور ما در این کشورها . اختلاف‌ها شاید اینجا بوجود بیاد اما حقیقتا اگر درست به قضیه نگاه کنیم به خاطر استقلال خودمون هم که شده جدای از دین و مذهب این بودن موجه می‌شه. البته دلایل دلی و مذهبی که خودم قبول دارم  شاید برای خیلی‌ها قابل قبول نباشه. این نوشته‌های اخیر رو هم با نگاهی جدای از مذهب نوشتم و سعی  کردم  دیدی میهنی به خواننده اراه بدم  و خودش تصمیم بگیره که این‌ها حق هست یا نیست.

 

+همین الان اگه اشتباه نکنم امارات چند نیروگاه هسته‌ای فعال داره اما اگه سوخت به اون‌ها نرسه باز هم برق تولید می‌کنن؟ آب شیرین می‌کنن؟ استقلال باید واقعی باشه و این هزینه داره.

+البته سومدیریت‌های داخلی و سازشی که هزینه‌اش بیشتر از مقاومت بود وضع رو سخت‌تر کرد.

مهرداد
۱۰ دی ۰۰ ، ۲۱:۱۲ ۱ نظر