کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر» ثبت شده است

دایره قست

۰۵
تیر
کار سنگ‌گذاری آرامگاه پدر تمام شد.پدر رفت والان خاطراتش تو دلم تو ذهنم هست.خدا بیامرزتت پدر.خدا رحمتت کنه.یه چیزایی اذیتم می‌کنه پدر توزندگی سختی‌های زیادی کشید. همیشه فکر می‌کردم پدر این‌قدر عمر می‌کنه مخصوصا این سالای آخر بتونه  ظهور امام زمان(عج) رو ببینه و دیگری دیدن خوشبختی ما بود که نشد.در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم.              لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
  • ۲ نظر
  • ۰۵ تیر ۹۹ ، ۱۷:۳۴
  • ۳۰ نمایش
  • مهرداد
سنگ مزار پدر در حال آماده شدنه.یه چیزی می‌گم قضاوتم نکنید.آره پذیرش مرگ عزیز سخته ولی بسته به نوع نگاه آدم و دیدگاهی که به مرگ داره سختی یا آسونی این پذیرش متغیره.(انشاءالله  با عزیزانتون  سالیان دراز خوش وخرم زندگی کنین).آنچه سخت‌تر از  وفات عزیزه مرور شدن خاطرات اون در لحظات تنهایی هست .وقتی پدر را همراه برادرم داخل مقبره‌اش می ذاشتیم خاطراتش برام مرور شد واون لحظه که کفن رو از  صورتش کنار زدم چهره اش آروم بود و از اینکه دیگه درد نمی‌کشه خوشحال بودم از این که رها شد از درد ورنج.خدا رحمتت کنه پدر.خدا برادرم رو جزای نیک بده، من که بواسطه کارم کمتر پیش پدر بودم و کارهای پدر برعهده اون و دیگر برادرم بود به مدت چندین سال.اوایل فکر می‌کردم شاید این مشغولیت به پدر آدم رو از کار و زندگی از تحصیل و...بندازه.چه خیالی!  رسیدگی به پدر خود زندگی بود.
  • ۲۵ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۵۵
  • ۲۷ نمایش
  • مهرداد

خداحافظ پدر

۰۳
خرداد
إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَدوستان امروز(99/3/3) پدرم به رحمت خدا رفت.لطفا براشادی و آمرزش روحش فاتحه و صلوات بفرستین .امروز(99/3/4) پدر را به خاک سپردیم.فکرش را نمی کردم غسال پدرم دانش‌آموز سالیان دورم باشد.ای ساربان آهسته ران ، کارام جانم می‌ رود وان دل که با خود داشتم ، با دلستانم می رود
  • ۳ نظر
  • ۰۳ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۷
  • ۲۸ نمایش
  • مهرداد