کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

دکان

۲۸
مرداد
خودحضرتم در حال کار و ثبت خرید و فروش در نرم افزار :)) وی هلو سخته باید برگشتنی بیشتر یاد بگیرماین مدادها توسط همسر دوستم طراحی شدن هرکدام 70 سانتی هستن باورتون می‌شه تا الان کلی مشتری داشتیم که فقط خواهان همین مدادها بودن؟! یه سفارش هم گرفتیم!این‌هم دستگاه کپی و کاغذای رنگی و کادو و...همین دستگاه خودش یه نفر می‌خواد!نمایی کلی از داخل مغازه بالاخره جایی برا دایر کردن مغازه پیدا کردیم! چند روزه مشغول تدارک اون و خرید اجناسیم.یه لوازم تحریری زدیم .مغازه کامل پر نشده فعلا دستمون خالیه و اجناس گروون.ان‌شاالله عکس می‌گیرم میذارم.تا جایی که بازار و بودجه اجازه داد از اجناس ایرانی استفاده کردیم.تکمیل پست باشه برا بعد.خوب امروز جمعه است و امشب عازم هستم به سکوی محل کارم درآب‌های نیلگون خلیج همیشه فارس .این رو بگم که زن‌دایی دوستم از کار منصرف شد.برا این کار نیاز به سواد رایانه‌ای هم داریم حالا دنبال نفر می‌گردیم .البته خودم و دوستان هم هستیم .به نظر کار تو مغازه حداقل به 2 نفر نیاز داره وبعدها بلکم بیشتر.به صورت رسمی نه ولی کار پرینت رنگی و فتوشاپ و اسکن وپرس کارت و... هم انجام می‌دیم.ها اضافه کنم که بچه‌ها قسمتی از بازار هدف ما هستن و این مدت فهمیدم که اون‌ها یعنی بچه‌ها شخصیت‌های کارتنی  مثل بنتن و الساو آناو بتمن ومردعنکبوتی و ... رو حتی بهتر از فامیلاشون می‌شناسن!!! وخواهان کارهایی هستن با طرح‌هایی از این حضرات...والا تازه یه دوره پیش برادرزاده همین دوستمان رفتیم جهت شناختن این  شخصیت‌ها.به قول همسایه : پست در دست تعمیر(تعمیر شد در مورخه 2 شهریور)
  • ۴ نظر
  • ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۱۰
  • ۲۹ نمایش
  • مهرداد

سلام

۲۲
مرداد
همین چن وقت پیش بود ، دیدمش  گفتم سلام گفت سلام.  وحید همسایه‌مان رو می‌گویم.و اون یکی زهرا بود .وحید رو گفتن سکته کرده !ولی 36 سالش بود.و زهرا که سرطان گرفته بود 32 ساله بود. از همسایه‌های قدیمی بودن.می‌دونید برا ما که نزدیک به 50 ساله تو این محلیم این دست حوادث غم انگیزه.  زندگیشون چه کوتاه بود.خدا رحمتشون کنه.بشنوید: سلامببخشید اگر این پست غمگین بود.
  • ۱ نظر
  • ۲۲ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۱
  • ۲۸ نمایش
  • مهرداد

دل‌گرفت

۱۱
مرداد
یه همکار آذری دارم ، دوش داشتیم از احوال ایران سخن می‌راندیم که گفت ما به شما کاری نداریم اگه خبری بشه ما دخالت نمی‌کنیم و ما دل در گرو جایی دیگر داریم.از این حرفاش دلم گرفت.من کردم، ولی خودم رو از هر ایرانی ایرانی‌تر می‌دونم .ایران وطن منه و دوست دارم تو همین خاک زندگی کنم وبمیرم.من یه ایرانیم.
  • ۲ نظر
  • ۱۱ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۹
  • ۲۸ نمایش
  • مهرداد
بالاخره یک مغازه پیدا کردیم 15 پیش و 1.5 اجاره.دو سه روز اومدیم و رفتیم و درنهایت صاحبش که فکر کنم پیرمرد 90 ساله‌ای بود راضی شد.می‌گفت ماهی 2 تومن .تازه مغازه هم در دست تعمیر و نوسازی بود به همین خاطر 10 تومن پیش دادیم تا مغازه آماده شد مابقی رو هم بدیم. قرار بود که یکم مرداد تحویل بده ولی آماده نبود.مغازه در واقع جز‌یی از یک خانه بود که وی معامله کرده بود 2 میلیارد تومن و الان کلا گذاشته بود برا فروش  4 میلیارد تومن یعنی 2 میلیارد سود در عرض چندین ماه.کسی هم داخل خانه نبود و خانه خالی بود.پیش خودم فکر می‌کردم (الان هم همین فکر رو می‌کنم)والاترین شغل و محترم‌ترین شغل در جامعه مربوط به استادهای دانشگاه هستش والبته و صد البته منظورم دانشگاه‌هایی مثل شریف و ... است.یه استاد باید چند سال تو دانشگاه درس بده که 2 میلیارد درآمد داشته باشه!؟هوووم چند سال؟!گند بزنن به این اقتصاد که دلالی سودش از نجابت بیشتره!!خوب داشتم می‌گفتم ،آره مغازه هنوز آماده نبود و بنده خدا پیرمرد داستان ما باقی پول رهن رو می‌خواست. گفتم حاجی شیشه مغازه و روشنایی‌هاش مونده که!عصبی شد و قرار داد رو فسخ کردیم.آقا مالشه هر تصمیمی می‌خواد بگیره ولی از آرزوهام اینه که پولدار بشم دست عده‌ای رو بگیرم و قطعا این بنده خدا الگوی خوبی در این زمینه نبود.
  • ۵ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۳
  • ۵۲ نمایش
  • مهرداد