کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

خسته

۲۹
ارديبهشت
افسرده شدم.فکر کنم. بعدا نوشت: باشه حالا شاید نشه زندگی کنم ولی باید زنده بمونم که.ادامه می‌دم پس.
  • ۱ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۲۳
  • ۳۰ نمایش
  • مهرداد

کسب روزی

۱۲
ارديبهشت
رفته بودم داروخانه مقداری الکل بخرم برای ضدعفونی.داشتم پول داروخونه رو می‌دادم که دستانی نحیف کتابی رو که گرفته بود پیشنهاد کرد .برگشتم دیدمش با موهای حنا رنگ و صورتی مهربان و بدنی نزار و کلامی خوش لحن .زن میانسالی بود با کالسکه خرید داشت کتاب حمل می کرد و می‌فروخت .بلافاصله یاد لیست کتاب‌های یکی از بلاگرا افتادم -راستش الان هم یادم نیست که کدام بلاگر بود- و کتاب ((سه‌شنبه‌ها با موری)) را دیدم .خریدمش ودرگوشه ای گذاشتم تا بعداز گذر ایامی چند بخوانمش .قصدم نشان دادن  همت بانوی محترم میانسال بود که داشت کسب روزی می‌کرد به همین سادگی، بی بهانه!پ.ن1:کتاب رو باید بخوانم اگر شایسته بود جای آن ستاره‌ها نامش را می‌نویسم.:)پ.ن2:امروز می‌رم محل کار .با خودم می برمش. وقت شد نکاتی از کتاب رو اینجا می‌نویسم اگر در خور بود.شاید هم سنتی شد و زین پس با کتب دیگر همین کار کردم.
  • ۱ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۰۳
  • ۲۹ نمایش
  • مهرداد

پاش بمون

۰۲
ارديبهشت
چند وقت پیش بود ،خسته عصبی و کلافه بود.پرسیدم چته؟یه جورایی داشت می‌گفت از زندگیم راضی نیستم وداغون شدم .صحبت پیش رفت تا اینکه فهمیدم خانومش دکتری قبول شده اون هم دولتی یه رشته سخت و پیشتر هم باهم مشاجراتی داشتن که الان تشدیدشده.چشام برق زد گفتم اینا که ناراحتی نداره .درسته یه مدت برنامه زندگی مختل می شه و به هم می خوره اما بعدش چی؟باعث افتخاره هم برا خودش هم برا تو. درضمن تو الان مرد زندگیش هستی و تو رو قابل تکیه دیده که همسرت شده و تو هم پذیرفتی پس مثل یه مرد پا زندگیت بمون .خلاصه گذشت تا اینکه شنیدم  بچه دار هم شدن !کلی خوشحال شدم براشون والان خیلی باهم خوبن.به چندتا از دوستان قول دادم که اگه متاهل شدم می رم خونه شون این هم به اونا اضافه شد.
  • ۱ نظر
  • ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۵۱
  • ۲۶ نمایش
  • مهرداد