کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی

آخرین مطالب

فیش های  نجومی، ماجرای زمین های شهرداری و شکسته شدن رکورد اختلاسها در روز های اخیر تو این مملکت چه خبره....شما رو به خدا بس  کنید حالت تهوع گرفتیم.مسلمانی به کنار  انسانیت تون کجا رفته....... Appendix 5Work OutI am not a professional athlete. Swimming , Football , Fitness and  do bicycle are my favorite activities. How about you ? What kind of those activities do you like ?  I don't  have a regular program to do my favorite sport. I am pretty busy. This here-our platform- I go to the  gym and do bicycle and lifting weights for an hour , from 16:00 to 17:00 in 12 days of 14 days. But I wish to have  a regular program this here and at home. I love swimming , but I can't do it. There is not a good and  clean pool in my town. I want to learn swim, and I will do that.Yesterday:03-sep-2016Yesterday was a difficult day. Always Shift change days are difficult days. I was awake whole last night. After breakfast, I went to bed ,till 10:00, just for two hours. Then I woke up and went to control room , And stayed there, till 19:00. After that, I was tired, but I went to the sports room and do bicycle, Then ate dinner. We had fish for dinner. I brushed my teeth and went to bed around 22:00.
مهرداد
۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۴۳ ۱ نظر
یادش به خیر، همیشه از پیچ  کوچه ی بالایی که رد میشدم میدیدمش ، زنی با پوشش زنان عربی خاص منطقه ی شرق عراق و خال کوبی که روی چانه اش داشت، همیشه یا دوک میریسید یا لیف میبافت.بدری خانم  تنها بود شوهرش فوت شده بود و پچه ای هم نداشت. از کسانی که صدام به جرم رگ و ریشه ی ایرانی  از عراق  آواره کرد بود آن وقت ها ۶۰ ساله بود. بدری خانم یک خواهر داشت که در عراق مانده بود، مادرم میگفت که شوهر خواهرش زیر بار بدری خانم نرفته، و بدری خانم هم می آید به ایران تنهای تنها  ، آن زمان ها مردم با هم بیشتر میساختن، بدری خانم ساکن شد  اما در یک اتاق از یه خانه، باورتان میشود، صاحب خانه مردی بود که با زن و پچه هاش تو ی اون  خونه ی کوچیک زندگی میکردن، چیزی که تصورش در زندگی آپارتمانی امروز محال به نظر میرسد. به همدیگر عادت کرده بودن، بعدتر ها خواهر ش در پی او آمده بود، اما بدری خانم  ایستادن در ایران را به رفتن به عراق ترجیح داد، خانم صاحب خانه مثل خواهرش  شده بود و تاب دوری  از هم نداشتن. همیشه که از مدرسه بر می گشتم میدیدمش و  سلامی میدادم علیکی میگفت .۲۵ سال گذشت آن روز ها دیگر حال خوشی نداشت   الف قامتش همچون دال خمیده شده بود   کاملا خمیده شده بود و  به زور عصا راه میرفت، تا اینکه شبی از آن روزها به رحمت خدا رفت و در غربت و به دور از خانواده در گوشه ای از این کره ی خاکی در زمستانی سرد و نمور به خاک سپرده شد. از آن پیچ سر کوچه که رد میشوم همیشه تصویرش در ذهنم تداعی میشود در حال ریسیدن پشم یا لیف بافی ، آهی میکشم و با خود میگویم خدا حافظ بدری خانم خدا حافظ . پی نوشت:۱.افراد مسن هر محله ای حافظه ی تاریخی اون محله هستن  با رفتنشون  محله یتیم میشه.۲. سپاس از وبلاگ بانو دلارام که یاد بدری خانم رو در من زنده کرد.
مهرداد
۲۰ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۵ ۱ نظر
به نظر شما تفاوت آدما با هم در چیه؟؟تفاوت آدما تو انتخاب اولویت ها و اراده ی اونهاست ( دیالوگ سریال پروانه)بیشتر آدما تو زندگی شامل این دو دسته هستند،یه عده  انتخاب اولویت هاشون درسته ولی اراده لازم رو ندارن،یه عده هم انتخاب اولویت هاشون اشتباهه، ولی اراده دارن، فرقی نمی کنه هر دو دسته ضرر میکنن، فقط  امیدوارم وقت کافی برا جبران داشته باشن، چرا که زندگی دکمه بازگشت نداره و عمر رفته  دیگه بر نمیگرده. پی نوشت: پروانه در جواب گفت به نظرم بیشتر باید دنبال شباهت هاشون باشیم.شاید هم حق با پروانه باشه.دل آرام میگه: قبل از انتخاب و اولویت تفاوت آدمها در میزان شعور و درک و فهم آنهاست ...
مهرداد
۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۹ ۰ نظر
نمیدانم ، گاهی وقتا هر کاری میکنید فایده ندارد، از همه طرف هجوم می آورند ، حضورشان سرد، رنگ نگاهشون خاکستری، حتی به یه سلول کوچکی که هم دارید رشک می برند  دایم دیواره ها رو به هم فشرده می کنند ،تا جایی که  احساس میکنید دارید بیهوش میشیوید ، مثل اینکه دوست دارند باشما بازی کنند،  دوباره چنگ میندازند بر گلویت، از شنیدن صدای خورد شدن استخوان هایت انگار لذت میبرند، دوباره و دوباره و دوباره ، مثل صدای خورد شدن یخ ها زیر پای کودکی  فقیر که سرمای زمستان امانش رو بریده و ضخم سرما نوک انگشتان کوچک و معصومش را سیاه کرده ورنگ امیدت را مانند نگاه بی رمق آن کودک بی رنگ ، گاهی وقت ها  فقط گاهی وقت ها   دلت می خواهد در گوشه ای بنش ینی تسلیمشان شوی  و آنها را بهانه  ای کنی برای  ترکاندن بغضی لعنتی. گاهی وقتا چاره ای نیست .گاهی وقتها....گاهی وقت ها سهم ما هیچ نیست جز نگاه .Appendix 4My friend's familyA typical family in IRAN has three or four people these days, but it was bigger a few years ago. I want to tell you about my friend's family. My friend got married four years ago .He has one brother and one sister,and he is  younger than them. My friend's Brother name is Farhad. Farhad is married and he has one daughter. My friend's niece name is Zahra. She's four years old, and she is very cute. My friend has two uncles. I just know one of them.He is a teacher.He teaches English.      My friend has two cousins.He is a Ph.D. student ,and he teaches in Azad university
مهرداد
۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۸ ۰ نظر
دوستم میگفت مردم این روزها  اعصاب ندارن اما من ساده باورم نمی شد پی نوشت:خدا رو شکر که مثل بنده ات آدما را با  خطاهاشون سریع مواخذه نمیکنی...دلم گرفته اس خیلیفردا میرم محل کارم، دریا ،عذر میخوام اگه بهتون سر نزدم .Appendix 3Entertainments,Invitation and Polite offer1.Sports,Moves, and music are entertainment.I like Iranian traditional music and some of the  pop music too. traditional music is really great.I don't like jazz,rock,hip-hop and another's American music and the American singers .My favorite singer is Shahram Nazeri.I have an instrument music too,it called Setar,but I can't play it.I like Yani and Vangelis.They are  really awesome. So, about movies and actors.Gladiator and  The Lord Of  The Rings are my favorite  foreign movies. How about you? what type of movies do you like?I Like historical , horror movies .I watch the movie once or twice a month on my computer. My favorite athlete is Leo Messi.My favorite sports team is FC Barcelona , and my favorite soccer team is brazil.2.We use "would you like" for Invitation a person or offer things.For example: My friend invited me to a concert. He said :  Would you like  to go to a pop concert on Saturday night?And I said : yes I'd like to.Then he said:Would you like to go to the restaurant after the concert? I said : I'd like to, but I want to stay at home and read for my exam.Then He said would you like an apple? I said happily :Yes ,please.
مهرداد
۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۸ ۱ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مهرداد
۰۹ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۵
زندگی هر آدم قاعدتا شبیه هیچ کس دیگری نیست وتمامی شرایط  محیطی و اقتصادی و فرهنگی و....در چگونگی زندگی فرد با ریز خصوصیاتش تاثیر گذار است ،هدف گذاری های نفر وشیوه ی رسیدن به آنها،سن رسیدن به اهداف ،همه وهمه چیزی هست که شاید ما به ان میگوییم زندگی ..یک سری اهداف پیدا و پنهان در زندگی داشتم ،به بعضی ها رسیدم و بعضی ها نه...به بعضی ها رسیدم ولی دیر .دنیا خیلی وقت ها بر خلاف آرزوها گذشت وهرجا توانست در پیمودن راه مانع تراشید وحتی هنوز هم دست بردار نیست.نمیدانم شاید قاعده ی روزگار همین باشد.خوب بگذریم راستش چند هدف کوتاه مدت دارم وچند تا هم بلند مدت.کوتاه مدت:1.آزمون نظام مهندسی(همیشه یه موضوع باعث میشد که نشه که بشه)2.مقابله با یک فوبیا3.خرید ماشین(حقیقتا خیلی بهم زور داره پول بدم برا ماشینای درپیت داخلی اما خوب چه کار میشه کرد)میان مدت:1.برپایی یک شغل جهت اشتغال اعضا خانواده2.یاد گیری زبان(همیشه تا یه جایی رسوندمش بعد  ول شده..)3.موفقیت در رشته(خیلیا میگن دکترا شرکت کن ،میگم بابا اجازه بدین هروقت در  حد یک ارشد سوادم شد..بعد یه فکری  میکنم)بلند مدت1. خرید خانه 2..........بماندخوب انتظار دارم دنیا  سنگ هاشو بندازه والبته بعضی وقتا جاده صاف کن هم بشه البته بعضی وقت ها...پی نوشت:1.گزارشات متعاقبا به سمع همایونی تان خواهد رسید2.از همین فردا زبان و نظام مهندسی  رو شروع می کنم انشااللهAppendix:About my occupation and my schedule .I work on an oil & gas platform in the Persian golf.I am 14 days on platform and 14 days at home.The weather is very hot and humid in Persian golf in summer.My schedule is divided  into two sections on platform .first week and second week.in the first week, I work in night shift from 07:00 pm until 07:00 am.I eat dinner at 07:30 and eat breakfast at 07:30 am,then I go to bed at 08:00 am .I get up at 03:00 pm and eat my lunch then I am free until 07:00 pm.but about the second week.I get up before sunrise then eat breakfast at 07:00 .my work starts at 07:30 until 07:00 pm.I like my job and my schedule, it's amazing. To be continued ......
مهرداد
۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۷:۴۱ ۳ نظر
سلام بر دوستان جاندیشب برگشتم نیمه شب.خسته .کوفته...اما بعد یادتونه تو پست قبل از خطرات کارم گفته بودم  یکیش هم هلیکوپتریه که سوار میشیم ،قدیمین BELL 412 همین سال گذشته بود یکیشون تو دریا سقوط کرد و خلبان و کمکش و 4 تا از همکاران به رحمت خدا رفتن  .... ولی خوب پرواز هم هیجان خودش رو داره مگه نه؟........همممم دوستان کچل خودم خدمتتون عارضم که رو سکو همه مذکر هستیم ..البته باید هم اینجور باشه و این کار با لطافت روحی و جسمی اناث در تضاد آشکار هستش تو یکی از دوره ها استاد روانشناسی ما خانم بود گفت که بار اول رفته بود مناطق عملیاتی - فکر کنم جزیره ی لاوان-هر غروب گریه میکرده.......  در جاهای دیگه هم مثلا وقتی خشکی بودم ..خانما همکار بودن هر چند تعدادشون کم بود ولی احساس میکردی در اجتماع زندگی میکنی و و محیط دچار یه لطافت و سرزندگی خاصی بود...این از تجربه ی ما ...الان من موجود دوزیستی شاید هم سه زیست هستم والبته تازگی هم  سخت پوست شدم ...هی روزگار....راستش دریا آروم شد ولی ....ولی گل های حفاری دریا رو به لجن کشیده بودن ومن نتونستم عکس های دلخواه رو بگیریم و از کیفیت بد عکسها پوزش میطلبم...باشد که رستگار شوم ...
مهرداد
۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۷:۵۹ ۳ نظر
محل کارم.۱۰۰ کیلومتری عمق  آبهای نیلگون خلیج فارس .طلوع یک روز  زمستانی  ۳۰ دسامبر ۲۰۱۵ .
مهرداد
۱۸ تیر ۹۵ ، ۲۱:۱۹ ۲ نظر
من کوچکتر هستم از هر  لحاظ که بخواهم در  مورد عدالت حرفی بزنم ،ولی همیشه کلمه ی عدالت باعث میشود بلادرنگ اسم علی دنبالش در ذهنم تداعی شود. علی که بر سر عدالت حتی با برادر فقیر و  نابینایش هم رودربایستی نداشت. توقع بیشتری  میرفت  از دولت و حکومتی که نام علی را یدک میکشد.این ناعدالتی های اخیر که برملا شد فیش های حقوقی را میگویم عجیب بر زخم کهنه ی فقر مردم نمک پاشید. پی نوشت:1.عاشق امام علی هستم. 2.حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق         بدرقه رهت شود همت شحنه نجف3.در تاریخ نخوندم حاکمی مثل علی (ع) باشه به دور از مذهب و تعصب  .به خود علی قسم.۴.وقت رفتن شد ،درصورت دسترسی به شبکه در هر کجا و هر زمانی به دوستان عزیز سر خواهم زد .
مهرداد
۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۵:۳۴ ۲ نظر