کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

بزن باران

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ق.ظ
بازم هم دیر شد خواستم یواشکی مسیر حیاط و سالن رو طی کنم.اما نشد.وای خانم حلالی رو دیدم.نزن خانم حلالی نزن .اینارو تو دلم میگفتم.کف دست های کوچکم میسوخت،اونارو زیر بغلم گرفتم شاید از شدت درد ش کمتر بشه،راستش خانم حلالی رو دوست داشتم خانم سخت گیری بود و منظم و بچه های شر و شیطون مدرسه رو جمع و جور میکردخانم حلالی با اون چشم های عسلی و زیبا از مابقی معلم ها متمایز بود. امیدوارم هر کجا هستین زنده و پایدار باشین..یک روز پاییزی پر بارش بود به گمانم کلاس دوم وشاید هم سوم ابتدایی بودم.سه چهار سال قبل از اینکه مجیدی فیلم بچه های آسمان رو بسازد.من و خواهرم چکمه های مشترک داشتیم ،آن روز ها مدارس دو شیفته بودن و شیفت مقابل ما دختر ها بودن، آن روز هم منتظر خواهرم بودم تا برگردد و چکمه ها را به من بدهد ،این وسط گاهی وقت ها دیر می شد و ما می ماندیم و خط کش خانم حلالی.در مسیر برگشت از مدرسه آسمان آبی و ابر های  قلمبه ای سفید و نمناکش در گودال های آب حاصل از باران  انعکاس زیبایی داشتند و با چکمه ها وسط گودال های  آب میرفتم .یادش به خیر الان می خواهم به آسمان بگویم : آسمان ببار حتی اگه چکمه های ما مشترک باشن .بزن باران  بزن.پی نوشت : به گمانم سال ۷۱ بود. امیدوارم وضع همه به اندازه ای خوب باشه که دیگه چکمه ی اشتراکی نباشهآین هم موسیقی آرام تقدیم خوبان: ایمیلی
  • ۹۵/۰۹/۱۶
  • ۵۶ نمایش
  • مهرداد

خاطره

نظرات (۹)

چه خاطره ى بکرى!
چه حال خوبى داشت!
ایشالله این حس خوبِ خواهر و برادرى همچنان در شما برقرار باشه،حتى حالا که چکمه هاى مشترک ندارین:)
پاسخ:
خواهش میکنم ممنون از آرزوی قشنگتون بزرگوار همسایه همیشه شاد و لبخند به لب باشی معرفی نفرمودید گرامی
  • مدادرنگى
  • سلام
    ممنونم که جویاى احوالم هستین
    خیلى برام خوشاینده
    شمام گاهى بنویسین،من معمولا میخونمتون
    پاسخ:
    سلام بر مداد رنگی والو وبلاگ هایی که خیلی از موارد رو در نوشته هاشان رعایت میکنن قابل احتراما و وبلاگ شما را اینگونه یافتم و صد البته غیبت ناگهانی دوستان نگران کننده است. درود بر شما

    چرا دیگه از کشتی نمینویسین ؟
    من دوست دارم بدونم چیکارا میکنین ؟ چه جوری میگذره ؟ چیا رو تعمیر میکنین ؟ چه اتفاقای اورژانسی پیش میاد ؟ هوای دریا چه جوریه؟
    پاسخ:
    سلام بر جیر جیرک رو سکو هستیم جیر جیرک گرامی سکو وضعیتش تو زمستونا برا تولید بیشتر گاز و سوخت کمی اورژانسی میشه هممم خوب یه مشت آهن و فولاد و ادوات صنعتی سخت و سرد وخشن هستن همین بس که بگم پریروز برامون نون آوردن باکشتی ولی همه کپک زده بود. واسادیم تا با هلیکوپتر دیروز برامون نون آوردن... چشم اتفاقا مد نظر خودم هم هست انشالله هم با عکس و نوشته حتما مطالبی میذارم.
    وای وای چه هیجان انگیز یعنی الان اونجایین ؟ کاش منم بودم میدیدم

    من عاشق آهن و فولاد و ابزار صنعتی و خشن و سردم :دی

    بنویس جز به جز . همین جریان نونا هم خیلی جالبه . آخه یعنی وقتی میفرستن برای مهندسا باید کپک زده باشه ؟ بعد یعنی شما از نزدیک هلی کوپتر دیدین ؟ من فقط جاشو دیدم روی یه سکویی که داشتن میساختنش و هنوز ننداخته بودنش تو آب یادمه یه اسمیم داشت جای هلی کوپتر ولی فراموش کردم

    بنویس تک تک اتفاقات . کاش میومدین بیان . اینجوری میفهمیدیم کی آپدیت کردین
    پاسخ:
    نه الان خونه ام یعنی دیشب ساعت 2 نصف شب رسیدم تازه شب یلدا اونجا بودم برامون آجیل اوردن با چنتا هندونه ...ولی دور از خانواده صفایی نداشت. نه این قدر تو کشتی میمونه خراب میشه جای هلیکوپتر رو هلی پد و طبقه ی اون رو هلی دک میگن

    آخ خانم حلالی نزن خب...اونم با اون چشمهای عسلی دل بر...شما آقایون از بچه گی سر و گوشتون میجنبه ها:)

    قصه چکمه های اشتراکی و بارانهای بی امان اما دلهای آرام و گرم لابد...به قول قیصر امین پور، سختی نان بود و باقی ساده بود...

    و این خانم یا آقای جیرجیرک هم مثل من به محل کار شما علاقه مند بوده لابد که این سوالا رو می پرسیده؛ جدی جدی شغل و محل کارتون خیلی خاص و پررمز و رازه واسه ما اهالی زمین:)

    ان شاء الله امسال یلدا خونه باشین:)

    پاسخ:
    تازه یه خال ریز هم گوشه لبش داشت  دیگه روم نشد بنویسم😁😅😅
    ها کاکو زندگی اما مسیرهای پر پیچ و خمی داره و به لطف خدا هنوز زنده‌ایم و نفس می‌کشیم.🙂
    جیرجیرک هم وبلاگ داشت ، فکر کنم خانوم بود، لاکن رهگذر بودند و رفتن.
    ها محل کار سختی و خطرات خودش رو داره ، وسط آب های نیلگون خلیج فارس، والا همکارم مشکلی پیش آمده برا بچه اش , موندگار شدیم سکو تا ۴ دی‌ماه😅😅🙄😶🙂

    عجب عجب😇

    خیر باشه ان شاء الله و مشکل فرزند همکارتون هم حل بشه و جدی نباشه و به شما هم خوش بگذره یلدای دریایی اونم از نوع نیلگون...راستی تفأل به حافظ یادتون نره شب یلدا🍃🍂🍉❄

     

    پاسخ:
    ممنون، ممنون.
    باشه حتما  تفأل خواهیم زد🙂
    این همکارمون خواست همسر اختیار کنه، جاش وایسادیم،بعد بچه‌اش به دنیا آمد جاش وایسادیم، حالا بچه اش هم مریض شده( که به لطف خدا خوب می‌شه و چیزی نیست) جاشون واسادیم، کلا ها  مظلوم گیر آوردن🤦‍♂️🙄🙂😁
    یلدای شما هم پیشاپیش خوش باشه، در پناه ایزد .❄️❄️

    ان شاء الله به زودی تو همین مراحل براتون جبرااااان کنه اساسی، البته به جز بیماری:)

    ممنونم، من شب یلدا رو به خاطر دورهمی و حافظ خوانی دوست میدارم که شاید حدود سه ساعتی بنده مشغول تفأل به حافظم و تعبیر و تفسیر همراه با کمی شیطنت و خباثت متناسب با حال فرد مدنظر...خلاصه تفأل خواستین بگین:))

    پاسخ:
    سپاس🙂
    تاچه شود و روزگار چه کار کند با ما🙂
    ها باشه برا ما هم تفأل بزنید بعد بیاین بگین چی ، بدون اذیت و خباثت ها😈😈🙂🙏 سپاس .
    آره صله ارحام موجب پیشرفت روحی و مالی  افراد جامعه می‌شه، که یلدا هم برا این مورد بونه‌ی خوبی هست.
    سپاس از دکتر گرامی🙏🙂

    خیال روی تو در هر طریق همره ماست

    نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

    به رغم مدعیانی که منع عشق کنند

    جمال چهره تو حجت موجه ماست

    ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید

    هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

    اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد

    گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

    به حاجب در خلوت سرای خاص بگو

    فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

    به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است

    همیشه در نظر خاطر مرفه ماست

    اگر به سالی حافظ دری زند بگشای

    که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست

    ....خب اینم نتیجه تفأل به نیت شما😊 کلا حافظ میگه خیلی در مراتب بالای عرفان هستین و مدیونید اگه فکر کنید من یه وقت تصور کرده باشم قصه این تفأل اون چشم عسلی موخرمایی مدنظر باشه

    پاسخ:
    سپاس یلدای شما هم مبارک
    به به چه فالی 🙂😁
    مسأله اینجاست که هر چی خواستیم، او درب نگشایید🤦‍♂️🙄😶🙂😁
    خباثت به خرج نداده‌اید، می‌دانیم ، دکتر راستگو و امینی هستین.🙂
    حالا در همه حال توکل بر خودش.
    سپاس بی‌کران💐🌼

    ادامه تفألتون از زبان مولانا :))

    کان جوان در جست و جو بد هفت سال

    از خیال وصل گشته چون خیال

    سایهٔ حق بر سر بنده بود

    عاقبت جوینده یابنده بود

    گفت پیغامبر که چون کوبی دری

    عاقبت زان در برون آید سری

    چون نشینی بر سر کوی کسی

    عاقبت بینی تو هم روی کسی

    چون ز چاهی می‌کنی هر روز خاک

    عاقبت اندر رسی در آب پاک

     

    پاسخ:
    آفرین آفرین  به مولانا🤩🤩🤩🤩
    حافظ و مولانا می‌گن ، ولی گره کار دست خودشه🤦‍♂️🙄
    درود خدای بر شما باشه دکتر 🙂‌
    ترسم تقدیرش چیز دیگه‌ای باشه، گاهی نرسیدن و نشدن هم تقدیر آدما می‌شن😶😑
    با این حال و اوصاف رضایت داریم ، به رضای خودش🙂
    درود بر شما دکتر خوش اخلاق  و مهربان🙏🙏🙏🙂