کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی

آخرین مطالب

Don't cry be a manهمین .
مهرداد
۰۲ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۵۰ ۰ نظر
استرس دارم .نگاش کردم گفتم چی شده ؟گفت میدونی مهرداد یک لحظه مثل فیلم از جلو چشم هام همه چی رد شد. گفتم خوب؟میدونی  بچه گی هام یادم افتاد و جوونیای بابا و مامانم، والان که چه قدر شکسته شدن ! بعد مدرسه و دانشگاه و کار و ازدواج .هیچی مثل این آخری تکونم نداد .مهرداد حالا که داماد شدم  گذر  زمان رو بهتر حس کردم  و این چرخه ی  زندگی رو  . زدم رو شونه اش گفتم  بی  خیال شاه داماد خدا بده  از این استرس ها!!دو نفری خندیدیم ازته دل...
مهرداد
۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۳۴ ۰ نظر
چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماندچون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهمتا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شدخسته ام ،چه قدر دلم  باران می خواد.پ.ن: شعر از عراقی استجمعه 20 بهمن 96
مهرداد
۲۰ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۴۴ ۰ نظر
چند روزی است در سایتها می‌خوانم که چند دختر خانم در میدان انقلاب تهران روسری‌هایشان را بر نوک چوبی علم کرده اند و اعتراض نموده اند بر داشتن حجاب اجباری.اما بعد دلیل برا علم کردن بسیار است ،آیا براستی تمامی مشکلات زنان با علم کردن همین دو متر پارچه حل می‌شود؟چرا برای احقاق حقوق ضایع شده تان پرچم علم نمی‌کنید؟ .واقعا جای سوال است .جمعیت دختران با پسران برابر است بلکم جاهایی حتی بیشتر ، چرا برای نبود امکانات ورزشی که حتی 1/3 سرانه ی مردان هم نیست علم نمی‌کنید؟.چرا برا نگاه برابر در محیط کار چیزی علم نمی‌کنید؟چرا باید حقوق پایینتر از مردان  دریافت کنید و ظلم را می پذیرید؟چرا اینقدر حضورشما در میدان سیاست کم رنگ است؟مگر نیمی از جامعه شما نیستید؟پس چرا می‌گذارید مردان برای شما تصمیم بگیرند؟وچرا های بسیار .ای کاش رگ غیرتتان برای این همه نادیده گرفتن بالا می‌زد و پرچم علم می‌کرد،حالا هم اگر فکر می‌کنید که با نشان دادن چند تار مویتان و علم کردن دو متر پارچه به حقوقتان می‌رسید این گوی و این میدان ،علم کنید.پ.ن ۱: مخالف حجاب اجباری هستم ولی پیرو قانون اکثریت ٬اگر خلاف اخلاق نباشه.پ.ن ۲:تازگی جوکی خواندم که خواستار سخن گفتن خداست.بلندگو دستش بگیره و داد بزنه: های مردم منم خدا .  خدا با معجزه هاش با مردم حرف می‌زنه .خدای ابراهیم ،خدای نوح، خدای موسی ، خدای مسیح.گفتم مسیح ،یاد حضرت مریم مقدس (س) افتادم که خدا عیسی رو بدون اینکه مردی حضرت مریم(س) رو لمس کنه به ایشان داد. حرف زدن از این بهتر؟
مهرداد
۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۲ ۱ نظر
صداش پیر و دورگه شده بود از صداش غم می‌بارید.حدس می‌زدم اتفاقی افتاده.باهاش قرار گذاشتم و دیدمش موهاش چه قدر سفید شده بود.بهم مهلت نداد و خودش شروع کرد."گفت آزمون داشتم فکر کنم شهر سنندج بود جهت اپراتوری پست های برق برون شهری نفر می خواستن.با مادرش رفته بود و آنجا در خانه ی خاله ساکن شده بودند.صبح آزمون مادر رفته بود که برایش نان گرم بیاورد .       ولی آن آخرین دیدار شده بود . مادرش تصادف کرده بود و در دم جان سپرده بود.و او الان خودش را مقصر می‌دانست به گمانم برای  شش، هفت سال پیش بود ولی هنوز داغش بر دلش  مانده بود. دلداریش دادم و گفتم این چه حرفی است ؟با تقدیر که نمیشود جنگید . آرام شد. وفکر کردم من چه بد بودم که ازو خبر نداشتم...شاید هر از چند گاهی احوال دوستان را باید گرفت کسی چه می‌داند شاید این  یک حرف ما مسیر زندگی اش را عوض کند.خدایا خودت  حافظ همه ی مادران باش....
مهرداد
۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۱ ۰ نظر
خیلی وقت ها پیش خودم فکر می‌کنم که من چه قدر به حرفی که می‌زنم عمل می‌کنم .مثلا در مورد نژادپرستی ،این همه به دیگران  گیر می‌دهیم در مورد طرز برخوردشون با رنگین پوست ها !! ولی آیا خود ما در موقعیت انها قرار گرفته ایم ؟ طرز برخورد ما  چگونه خواهد بود؟ مدتی تعدادی از برادران هندی در سکوی ما مشغول به کار بودند و انصافا خونگرم و دوست داشتنی بودند،برخورد همکاران را با آنها می‌دیدم،گاها خوشرفتار بودند و البته تعدادی هم برخورد های نامناسب داشتند.بدانید و آگاه باشید که نژادپرستی فقط مختص دیگر اقوام نیست و بله ما نیز هم.پ.ن: من و برادر هندی:  راجا بعد از ظهر 20  ژانویه 2018
مهرداد
۰۸ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۰۹ ۰ نظر
آقو ما یک کانکس ورزشی داریم  چند تا  از این دمبل  دوچرخه و هارتل و .....درش هست، خلاصه کنم که هر از چند گاهی یکی از این همکارای جوون ما آروم سر می‌خوره داخل باشگاه و شرو ع می کنه به ورزش و...  الباقیش رو بذارید به نثر قدیم بگم که: آری وضع از برای مدتی چنین بود هر از چند گاهی جوانکی شوخ و شنگ به باشگاه اندر آمدی...لیک بعد از گذر ایامی چند آنها را دیگر میل ورزش نبودی و در جواب همراهی ما فحشی نثارمان می کردند  و این هم آره سوالی بود که ذهن ما را به خود مشغول کردندی که چرا این نو سبیلان ایامی چند به فکر ساخت بدن بودی اما به ناگه دچار فراخی عظیم شدندی.....آری کاشف به عمل آمد که به سان همیشه پای نسوان در میان بودی...این نوگلان نو شکفته ی همکار به محض دیدن یار غار به صرافت افتادندی از برای وی....لیکن .....لیکن عزیزان بعد از مراسمات مرسومه ی عقد و عروسی ناگه به همان سیاق همیشگی برگشتندی و فراخی پیشه کردندی..و نصایح شیخ و شیوخ مهرداد بر آنها بی اثر بودی و بودی......ورزش از برای سلامتی است یاران     نکنید از این کار ها برادران....تا حکایتی دیگر بدرود...
مهرداد
۲۹ دی ۹۶ ، ۲۳:۴۵ ۰ نظر
مهرداد
۲۱ دی ۹۶ ، ۱۱:۲۶ ۳ نظر
آقا  دارم به دور از همه چیز و هر تعصبی می‌گمدلم می‌سوزه که صنعت هسته ای مون تعطیل شد و نه چرخ سانتریفیوژها چرخید و نه چرخ اقتصاد .اینها به کنار بیشتر از همه از این که غربی ها با زور این کار رو کردن و چند دانشمند هسته ای مون را شهید کردن .همش از اینکه صنعت هسته ای مون تعطیل شده و برجام هم با کارشکنی های آمریکا نافرجام موند احساس می‌کنم خون شهدای هسته ای مون پایمال شده.خیلی گستاخی می‌خواد که بری توی یه کشور و دانشمنداشو ترور کنی و بعد فریاد وا دموکراسی  سر بزنی و بگی بیاین مذاکره..سرخوردگی شبیه کودتای  ننگین آمریکایی 28 مرداد در آدم شکل می‌گیره.پ.ن ها: 1.می‌دونم درجه‌ی اول از ناتوانی وبی کفایتی مسولین بود.2.و اینکه الان مردم مشکلات خیلی مهم دارن 3.ولی ما انقلاب کردیم و ایستادن روی پای خود تاوان دارد ولی  افسوس نه مسولین بر اون راه استوار موندن و نه مردم .
مهرداد
۱۹ دی ۹۶ ، ۱۱:۴۸ ۰ نظر
درود بر هموطنان عزیز خصوصا دانشجوهای گرامی.بر کاکو های دانش آموز هم سلام.روی سخنم البته بیشتر با دانشجوهای گرامی است.خواهشا از  درسهاتون سر سری نگذرین.درسها تون رو برا نمره نخونین..استاد رو بچلونین..فرقی هم نمی کنه که آزاد باشین یا سراسری یا غیره.((چرا)) رو سرلوحه کارتون قرار بدین.البته از سراسری ها بیشتر انتظار میره.حالا مابقی شاید از لحاظ مالی بیشتر در فشار باشن.اما بعد، این جوری شاید دوهدف نایل بشه:1.اینکه هر کسی به خودش دیگه اجازه نمی‌ده استاد بشه..2.اینکه اون چیزی رو براش اومدین دانشگاه رو بدست می‌آرین.عزیزان دانش آموز هم متاسفانه به علت وجود سد کنکور زیاد انتظاری نمی‌ره از شما ...لیک شما هم می‌تونید درس رو به خاطر مفاهیمش بخونید نه به خاطر تست نه به خاطر کنکور.(امیدوارم روزی برسه که هر کس منطبق با استعدادش نه تست زدن بهتر آینده اش رو رقم بزنه)کافی یه سر دانشگاه برین...اوضاع خرابه :( سطح علمی دانشجوها هم که نپرس....کاکوا این حرف را از این پیرمرد پذیرا باشین ..روزی می‌رسه حسرت روزای دانشگاه  و  وقت از  دست رفته رو می خورید.از دغدغه هام بود این مطلب.
مهرداد
۱۶ دی ۹۶ ، ۰۵:۴۶ ۰ نظر