کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی

آخرین مطالب

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

بوی پاییز می‌آید.اولین نشانه‌ی پاییز در اینجا وزش نسیم های سرد است و خورشید دیگر قدرت آتشین خود را در نیمه‌های روز  نخواهد داشت.سایه ها متمایل و بلند تر و اشعه‌های خورشید با زاویه‌‌ی تابش متفاوت از پنجره‌های خانه مهمان کف اتاق می‌شوند.و پرستوها و پرندگان مهاجر از جمله غازهای وحشی دسته دسته با کوتاه شدن طول روز در آسمان آبی ظاهر می‌شوند درحالی که مقصدشان نواحی گرمتر است.ظهر‌ها دچار  سکوت مرموزی می‌شودد.وخدای من چه بگویم از برگها و رنگها  که همیشه‌باعث افسون من در پاییز شده اند.عاشق درخت های افرا و نارونم ،جادو و افسون رنگها در برگهای رنگارنگ آنها آمیخته است.پاییز با این همه زیبایی همیشه بیشتر از سایر فصلها تنهایی را به رخ آدم می‌کشد با آن هوای سرد و نمناک و برگ ریزان غمگینش.با این همه دوستش دارم.+  رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کسگویی ولی شناسان رفتند از این ولایت+ خدایا گرسنه ها رو سیر کن، بی پناه  را را پناه باش.پ.ن:آخرین پست تابستانی
مهرداد
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۰۷:۱۹ ۰ نظر
فرهنگ و اخلاق یک اجتماع به نظرم شبیه به یک موجود زنده است،وخمیرش با گذشت زمان تحت تاثیر عواملی چند است.به نظر می‌رسد چشم آبی های آنگولا سگسون تا حدی در شکل دهی به خمیر مایه ی فرهنگ و اخلاق مردم ایران موفق بوده اند.نمونه اش داشتن گوشی اپل به هر قیمتی هستش!!! و خیلی مصادیق دیگر .بگذریم، با توجه وضع اخلاق و فرهنگ  کنونی مردم  و کوتاهی بسیاری مسولین نمی‌دانم آستانه  تحمل سختی مردم تا چه حدی است .گاهی وقت ها خودم را جای رییس جمهور(آقای روحانی) می‌گذارم و بعد برجام را قضاوت می‌کنم.روح انقلابی و مخالفت با زورگویی آمریکا در خیلی ها مرده است و همین شاید دلیل تحمیل برجام بود. که پشتوانه ی واقعی یک حکومت مردم آن هستند. اما چرا؟ شاید مردم دیدند که مسولین دارند از آنها فاصله می‌گیرند.فساد دولتی و اقتصادی  و بیکاری و شعار های ناکارآمد بسیاری مسولین در حل این مشکلات هم کم بی تاثیر نبوده است در این جدایی.آخر نمی‌شد دید سختی تحریم ها و رویارویی با استکبار جهانی برای آنها( مردم) باشد و آقازاده ها اقامت و تجارت و کاسبی شان به راه باشد.....خلاصه اگر قرار است از گرداب برجام خارج شویم تنها راهش وحدت و یک رنگی نه تنها مردم، بلکه مسولین با مردم است و اگر غیر از این باشد خدای ناکرده پرچم استقلال و شرافتی که ایران با خون هزاران شهید برافراشته است، زمین گذاشته خواهد شد.
مهرداد
۲۷ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۳۷ ۱ نظر
کتاب خواندن کار خوبیست:)،لیکن همیشه وقتی سراغ کتابی می‌روم در ناخود‌آگاهم این سوال پیش می‌آید که چرا این کتاب؟آیا ارزش وقت گذاشتن را دارد؟و....اما مهمترین سوال این است که تا چه عمقی می‌توانم به خود این اجازه را بدهم که کتاب مرا به چالش بکشاند؟اعتقادم را ،نوع نگاهم به دنیا را،آیا مجازم عقیده ام را معیار قرار بدهم و کتاب را در مقایسه با آن بسنجم ؟یا باید با ذهنی  کاملا تهی سراغ کتاب بروم؟ در اینجا مقصود کتاب هایی در زمینه‌ی انسانی است.فعلا بروم ببینم کافکا در کتاب مسخ چه گفته است.بعدا نوشت:خوب خودم رو اصلا در حدی نمی‌بینم که بخوام یک نویسنده رو نقد کنم .اما مختصر بگم که کتاب حاصل دیدگاهی انسان محور و منفعت گراست، یا دست کم نویسنده به واسطه‌ی جواعتقادی  زمان خویش چنین نوشته است.کوتاه اینکه اگر شخص دیگر سودی(مادی) برای جامعه نداشت حتی خانواده هم او را طرد می‌کند واین دیدگاه البته خلاف اعتقادات و جهانبینی ماست. همین.
مهرداد
۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۲۲ ۰ نظر
برنده های جایزه ی صلح نوبل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!یعنی مردم دنیا این قدر بی‌خبرن!!!!به نظرتون یه جای کار نمی‌لنگه؟؟ قضاوت با شما.  :(پ.ن:بدی پراگماتیسم آمریکایی هم همینه که حق همیشه حق نیست،بلکه زمانی                    حقه که به نفع اونا باشه.
مهرداد
۲۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر
نمی دونم چه چیزهایی رو باید ملاک قرار بدم برای این اختلاف.هر دو پسر همسن و سال بودن .لیکن یکی یک آقای به تمام معنا بود جوری رفتار می‌کرد که انگار یه مرد بزرگساله،سر صف گرفتن کارت پرواز داشت به مادرش می‌گفت :مامان ما بعد از این افراد اومدیم اینجا و باید نوبت رو رعایت کنیم و بریم پشت سرشون،  ورفتن.وحتی صندلی اتوبوس را داد به یه خانم مسن.قشنگ مشخص بود پدر و مادرش درست تربیتش کرده بودن.اما این یکی .سر صف نانوا با زورگویی رفت وجای یک پسر هم سن و سالش رو گرفت .قشنگ شاهد ماجرا بودم .نان هارا تحویل گرفت و رفت پیش والدینش و ماجرای زورگویی اش را برای آنها تعریف کرد و احسنت و باریک الله بود که از زبان مادر و پدر خارج می‌شد.همین امر پسرک چموش را راغب کرد که دوباره برگردد جلوی درب نانوا و غفلتا جفتکی حواله‌ی پسر مظلوم داستان ما بکندولبخند رضایت مجدد بر چهره‌یوالدین بی‌فرهنگش بنشاند.و خدا می‌داند این صحنه چه‌قدر تلخ بود . فکر می کنید اینها کی هستن ؟به خدا غریبه نیستن .پسر همسایه ،خاله،عمه،عمو......هستن.عزیزان متاهلی که بچه دارن یا در شرف بچه دار شدن هستن می‌شود آیا در امر خطیر تربیت دلبندتان کمی بیشتر دقت بنمایید؟آری از همین جا شروع می شود که می‌شود این:کثیف تربا تشکر از وبلاگ شباهنگپ.ن :به خاطر وضعیت آدمای ـ مسلمونی به کنارـ میانمار  دلم خونه. :(
مهرداد
۲۰ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۵۶ ۰ نظر
داشت دستکش ها را می انداخت در سطل زباله  گفتم: نه ننداز.آخر می‌دانید سالم بودن و فقط یه بار استفاده شده بودند.دوستم نگاهی با تعجب به من انداخت در حالی که من پرت شده بودم به سالهای دور ،خیلی دور .آن‌وقت ها سوز سرمای دی بیداد می‌کرد  و فقر نیز هم .یاد انگشتان کبود شده ام افتاده بودم که از شدت سرما بی‌حس شده بودند وگاه گاهی با هرم نفس آنها را گرم می‌کردم و قطرات اشکی که از شدت سرما در چشمانم جمع می‌شدند . آن وقت ها داشتن کلاه و دستکش برای هر دانش آموزی میسور نبود.  و حتی کیف مدرسه ،که کیف ما کشی بود که به دور کتاب ها می‌بستیم.در همین افکار بودم که متوجه شدم دوستم دارد داد می‌زند:کجایی؟ دستکش‌ها را از او گرفتم و گفتم این‌ها سالم اند ،سالم و گذاشتمشان در انبار برای استفاده ی بعدی..........غرض برانگیختن حس ترحم نیست ،می‌دانم که می‌دانید که امروزه در مملکت ما اسراف فراوان اتفاق می‌افتد .نمی‌دانم آیا باید حتما طعم فقر را چشیده باشیم که مانع اسراف شویم؟
مهرداد
۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۳۸ ۱ نظر
دود می خیزد ز خلوتگاه من   کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن    کی به پایان می رسد افسانه ام ؟                                                      به گمانم  از سهراب باشد.پ.ن 1 : دوستان عزیز موسم رفتن باز آمد همه گی در  پناه خدا باشید.پ.ن 2 :در مصرف آب هم تا می‌توانیم صرفه جویی کنیم .هر چند سهم ما اندک است .                                                                                                                  یا علی
مهرداد
۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۳ ۲ نظر
کم و کاستی‌های خودمان به کنار اما باید پرسید :  رسیدن به هدف به هر قیمتی آیا اخلاقی است? این را باید از آن فارغ التحصیل هاروارد ، آن حقوقدان پرسید. باور کنید عشق آمریکا هم که باشی ته آن هم همین می شود.عشق دموکراسی آمریکایی هم که باشی،عشق آزادی به سبک آمریکایی هم که باشی  آخرش که  به پای آن فارغ التحصیل هاروارد که نمی‌رسی. آخرش جناب حقوق دادن که چه؟ ارزشش را داشت ؟ ارزشش را دارد؟ریختن خون  بچه ها ! بریدن سر بچه ها بدست گروه هایی که شما و سیاست های امثال شما  به وجودشان آوردند !!!جناب باراک اوباما.عشاق آمریکا، ته اخلاق آمریکایی می‌شود اخلاق آن فارغ التحصیل هاروارد، آن جناب  حقوق دان،  پس زیاد شور نزنید.
مهرداد
۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۰ ۰ نظر