کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی

آخرین مطالب

چند روز پیش با دوستان به کلیسای وانک رفتیم .بسته بود ،ما دیر رسیدیم .چند بستنی گرفتیم تو خیابون کلیسا. بستنی من طعم بهار نارنج بود.خوشمزه بود. دوستم گفت بیاین تا سی وسه پل پیاده بریم  و رفتیم. شب شده بود.در این گیر و دار از(( نظر)) عبور کردیم و به میدان جلفا رسیدیم جمعی از جوونا دختر و پسر جمع شده بودند و تا می‌تونستن داشتن سیگار می‌کشیدن ،دوستای من هم جو گیر شدند و رفتن یه پاکت سیگار گرفتن و گفتن کیفیتش خوبه رفتن چند پاکت دیگه خریدن سیگارا ارمنی بود.دوستانم با جمعیت میدان هم نوا شدن و به قولی آتیش به آتیش سیگار می کشیدن .اما چیزی که مایه ی نگرانی بود سن پایین جوونا بود.بسی افسوس خوردیم .گوشه ای از میدان نشستم و به ساختمان های قدیمی اطراف میدان و کافه های موجود نگاه می‌کردم و زمزمه هایی که به گمانم ارمنی بود می‌شنیدم، در تاریک روشن چراغ های میدان دود سیگار ها بود که مانند مه در فضای میدان پخش می‌شد.جوونا سیگار خوب نیست چرا اینقدر سیگار می‌کشید؟!!.1.میدان جلفا:میدانی قدیمی و زیبا در محله ی ارمنی نشین جلفای اصفهان(متاسفانه در حال خراب شدن )2.نظر: خیابانی در اصفهان
مهرداد
۱۹ آبان ۹۶ ، ۱۶:۵۸ ۴ نظر
از برای کاری دیروز وارد اصفهان شدم و امروز بر  آجرهای خسته ی سی و سه پل  قدم گذاشتم و چه حس غریبی است که پای بر خشتی می نهی  که آدمیان بسیار در گذر زمان بر آن پای نهاده اند ......انصافا زیبا هستند، پایین رفتم و از بستر خشک زاینده رود به این پیرمرد نگاه کردم،حقیقتا خشکی رود خیلی غم انگیز بود .خشت های پل سالخورده بودند وقریب به پانصد سال در این نظم عجیبشان که زایده ی صبر و ذوق زایدالوصف انسان آن زمانه اند باقی مانده اند. آثار تاریخی را دوست دارم نگاه کنم ،عمیق و طولانی ،حال آنهایی که روی خشت ها اثری ناخوش به جا می گذارند را نمی فهمم.پیرمرد ها و پیرزن های سویسی زیادی امروز گرد پل بودند و با اشتیاق زاید الوصفی که برای بعضی هموطنان غریب بود در حال ثبت احوال آثار در قاب تصویر بودند.ونمی دانم چه ذکر کنم از بوسه های مخفییانه و پر از استرس دخترکان و پسرکان از مسیر سی و سه پل تا پل خواجو  و به نظرم این کارشان زیبا نبود و اشتباه گرفته بودن  زمان و مکان را وشاید حیا وعفت و غیرت را . .....که البته صحبت زیاد است لیک در این مقال نمی‌گنجد.............از میان همه ی عکس ها  این عکس برام جالبه ،به کلاغ ها حسودیم شد که آزادانه در نسیمی سرد و آسمانی  آبی  بر فراز گلدسته ی مسجد امام پرواز می کردند.مهرماه ۹۶  اصفهان .
مهرداد
۲۲ مهر ۹۶ ، ۱۶:۰۹ ۱ نظر
ازش پرسیدم چی شد که گرفتیش (انتخابش نمودی)؟!گفت : می دونی ، خیلی مهربونه.البته تقریبا هم کفو  بودن  ولی این ملاکش برام جالب بود .(مهربون)الان  پنج ساله که ازدواج کردن ، گفت: هنوز هم مهربونه.خوشمان آمد .           ای خدا این وصل را هجران مکن                   سرخوشان  عشق  را نالان مکن         نیست در عالم ز هجران تلختر                     هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
مهرداد
۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۶:۴۷ ۰ نظر
در بارگاه قدس که جای ملال نیست      سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است                        یا حسین (ع)تاسوعای حسینی ۹۶ آب های نیلگون خلیج فارس.
مهرداد
۰۸ مهر ۹۶ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر
مهرداد
۰۴ مهر ۹۶ ، ۱۲:۲۱ ۰ نظر
بوی پاییز می‌آید.اولین نشانه‌ی پاییز در اینجا وزش نسیم های سرد است و خورشید دیگر قدرت آتشین خود را در نیمه‌های روز  نخواهد داشت.سایه ها متمایل و بلند تر و اشعه‌های خورشید با زاویه‌‌ی تابش متفاوت از پنجره‌های خانه مهمان کف اتاق می‌شوند.و پرستوها و پرندگان مهاجر از جمله غازهای وحشی دسته دسته با کوتاه شدن طول روز در آسمان آبی ظاهر می‌شوند درحالی که مقصدشان نواحی گرمتر است.ظهر‌ها دچار  سکوت مرموزی می‌شودد.وخدای من چه بگویم از برگها و رنگها  که همیشه‌باعث افسون من در پاییز شده اند.عاشق درخت های افرا و نارونم ،جادو و افسون رنگها در برگهای رنگارنگ آنها آمیخته است.پاییز با این همه زیبایی همیشه بیشتر از سایر فصلها تنهایی را به رخ آدم می‌کشد با آن هوای سرد و نمناک و برگ ریزان غمگینش.با این همه دوستش دارم.+  رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کسگویی ولی شناسان رفتند از این ولایت+ خدایا گرسنه ها رو سیر کن، بی پناه  را را پناه باش.پ.ن:آخرین پست تابستانی
مهرداد
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۰۷:۱۹ ۰ نظر
فرهنگ و اخلاق یک اجتماع به نظرم شبیه به یک موجود زنده است،وخمیرش با گذشت زمان تحت تاثیر عواملی چند است.به نظر می‌رسد چشم آبی های آنگولا سگسون تا حدی در شکل دهی به خمیر مایه ی فرهنگ و اخلاق مردم ایران موفق بوده اند.نمونه اش داشتن گوشی اپل به هر قیمتی هستش!!! و خیلی مصادیق دیگر .بگذریم، با توجه وضع اخلاق و فرهنگ  کنونی مردم  و کوتاهی بسیاری مسولین نمی‌دانم آستانه  تحمل سختی مردم تا چه حدی است .گاهی وقت ها خودم را جای رییس جمهور(آقای روحانی) می‌گذارم و بعد برجام را قضاوت می‌کنم.روح انقلابی و مخالفت با زورگویی آمریکا در خیلی ها مرده است و همین شاید دلیل تحمیل برجام بود. که پشتوانه ی واقعی یک حکومت مردم آن هستند. اما چرا؟ شاید مردم دیدند که مسولین دارند از آنها فاصله می‌گیرند.فساد دولتی و اقتصادی  و بیکاری و شعار های ناکارآمد بسیاری مسولین در حل این مشکلات هم کم بی تاثیر نبوده است در این جدایی.آخر نمی‌شد دید سختی تحریم ها و رویارویی با استکبار جهانی برای آنها( مردم) باشد و آقازاده ها اقامت و تجارت و کاسبی شان به راه باشد.....خلاصه اگر قرار است از گرداب برجام خارج شویم تنها راهش وحدت و یک رنگی نه تنها مردم، بلکه مسولین با مردم است و اگر غیر از این باشد خدای ناکرده پرچم استقلال و شرافتی که ایران با خون هزاران شهید برافراشته است، زمین گذاشته خواهد شد.
مهرداد
۲۷ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۳۷ ۱ نظر
کتاب خواندن کار خوبیست:)،لیکن همیشه وقتی سراغ کتابی می‌روم در ناخود‌آگاهم این سوال پیش می‌آید که چرا این کتاب؟آیا ارزش وقت گذاشتن را دارد؟و....اما مهمترین سوال این است که تا چه عمقی می‌توانم به خود این اجازه را بدهم که کتاب مرا به چالش بکشاند؟اعتقادم را ،نوع نگاهم به دنیا را،آیا مجازم عقیده ام را معیار قرار بدهم و کتاب را در مقایسه با آن بسنجم ؟یا باید با ذهنی  کاملا تهی سراغ کتاب بروم؟ در اینجا مقصود کتاب هایی در زمینه‌ی انسانی است.فعلا بروم ببینم کافکا در کتاب مسخ چه گفته است.بعدا نوشت:خوب خودم رو اصلا در حدی نمی‌بینم که بخوام یک نویسنده رو نقد کنم .اما مختصر بگم که کتاب حاصل دیدگاهی انسان محور و منفعت گراست، یا دست کم نویسنده به واسطه‌ی جواعتقادی  زمان خویش چنین نوشته است.کوتاه اینکه اگر شخص دیگر سودی(مادی) برای جامعه نداشت حتی خانواده هم او را طرد می‌کند واین دیدگاه البته خلاف اعتقادات و جهانبینی ماست. همین.
مهرداد
۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۲۲ ۰ نظر
برنده های جایزه ی صلح نوبل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!یعنی مردم دنیا این قدر بی‌خبرن!!!!به نظرتون یه جای کار نمی‌لنگه؟؟ قضاوت با شما.  :(پ.ن:بدی پراگماتیسم آمریکایی هم همینه که حق همیشه حق نیست،بلکه زمانی                    حقه که به نفع اونا باشه.
مهرداد
۲۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر
نمی دونم چه چیزهایی رو باید ملاک قرار بدم برای این اختلاف.هر دو پسر همسن و سال بودن .لیکن یکی یک آقای به تمام معنا بود جوری رفتار می‌کرد که انگار یه مرد بزرگساله،سر صف گرفتن کارت پرواز داشت به مادرش می‌گفت :مامان ما بعد از این افراد اومدیم اینجا و باید نوبت رو رعایت کنیم و بریم پشت سرشون،  ورفتن.وحتی صندلی اتوبوس را داد به یه خانم مسن.قشنگ مشخص بود پدر و مادرش درست تربیتش کرده بودن.اما این یکی .سر صف نانوا با زورگویی رفت وجای یک پسر هم سن و سالش رو گرفت .قشنگ شاهد ماجرا بودم .نان هارا تحویل گرفت و رفت پیش والدینش و ماجرای زورگویی اش را برای آنها تعریف کرد و احسنت و باریک الله بود که از زبان مادر و پدر خارج می‌شد.همین امر پسرک چموش را راغب کرد که دوباره برگردد جلوی درب نانوا و غفلتا جفتکی حواله‌ی پسر مظلوم داستان ما بکندولبخند رضایت مجدد بر چهره‌یوالدین بی‌فرهنگش بنشاند.و خدا می‌داند این صحنه چه‌قدر تلخ بود . فکر می کنید اینها کی هستن ؟به خدا غریبه نیستن .پسر همسایه ،خاله،عمه،عمو......هستن.عزیزان متاهلی که بچه دارن یا در شرف بچه دار شدن هستن می‌شود آیا در امر خطیر تربیت دلبندتان کمی بیشتر دقت بنمایید؟آری از همین جا شروع می شود که می‌شود این:کثیف تربا تشکر از وبلاگ شباهنگپ.ن :به خاطر وضعیت آدمای ـ مسلمونی به کنارـ میانمار  دلم خونه. :(
مهرداد
۲۰ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۵۶ ۰ نظر