در بیکران خلیج فارس1397/12/28واینک ما درآستانه 35 سالگی هستیم از آن سالهایی که دلشوره خاص خود را دارد مثل 30 سالگی و چهل سالگی که فقط یک بار تجربه شان میکنی.میدانید خیلی سریع میگذرد.اصلا نمیدانم از 30 تا 35 چگونه گذشت!کجاها بودم؟کجاها رفتم؟دوستانم یک عده هستن ،یک عده دیگر نیستن.خدا کمک کند و همت کنیم میخواهیم اندکی مردانهتر زندگی کنیم و بسی عادتهای ناپسند را بسان گرد وغبار خانه تکانی از فرش دل بزداییم و اندک عادتهای خوب چون گلهای زیبا منقش بر لوح دل بنگاریم تا خدا چه خواهد.واما تولد ما.راستش را بخواهید در جمع شلوغ و نگران خانواده ما که از اقشار ضعیف جامعه بودیم چیزی به اسم جشن تولد وجود نداشت و به واسطه گذر زمان این دیگر عادت شد. و نه اینکه زین بابت ناراحت باشیم نه!هر سال، سال تحویل حس گنگ و مبهمی دارم آمیخته با شادی و اندکی غم.چرا که آن روز یک سال دیگر بر عمرم اضافه میشد و ناجوانمردانه سالی دیگرآغاز. پنج ،شش سال اخیر را روز عید دور از خانه بودیم و شمع آبی رنگی را که سالیان کودکی در جایگاه مخصوص روشن میکردیم را دیگر سایرین بر میافروزند و امسال نیز هم.اینکه اول فروردین تولدت باشد هم مصیبت خودش را دارد و هم حسن های خود.بالاخره خدا خواسته و ماهم به فال نیک میگیریم :) .بشنوید(رویای یک مرد)پ.ن:امید که امسال سالی خوب و پر از موفقیت باشد برای شما دوستان گرامی وبلاگی وسایر دوستان غیر وبلاگی و برای خودم و خانوادهام و ملت ایران و همه مردم جهان و این کره خاکی که خانه همه ماست.امروز نوشت:1398/1/1سال نو خجسته باد.
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۴۰
۰ نظر