ما به راهپیمایی اربعین افتخار میکنیم
عدهای به راهپیمایی رنگینکمانیها
ما مثل هم نیستیم.
ما به راهپیمایی اربعین افتخار میکنیم
عدهای به راهپیمایی رنگینکمانیها
ما مثل هم نیستیم.
گاهی وقتها خیلی زود دیر میشه. نمیدونم چرا، ولی شرایط جوری بود که نشد پدر رو ببرم زیارت امام رضا(ع). و حسرتش رو دلم موند.
+لطفاً اگه یه وقت توفیق زیارت امام رضا (ع)رو داشتین نایبالزیاره باشین .
نوعش رو انتخاب کردم. فندک رو میگم .مارک Zippo ولی سیگارش رو نه. یعنی راستش هی کلنجارمیرم با خودم که هدر دادن پول و از دست دادن سلامتی چی میشه پس. اما وقتی آبی آسمون و دریا رو میبینی که یکی شدن و صدای امواج رو پس زمینه داشته باشی و اینها چاشنی تنهایی و سکوتت بشه بسی مقاومت سخت میشود.
حجم موزیک 8مگ.
امروز گذری از کردستان گذشتم. یعنی کرمانشاه دوباره پرواز گیرم نیومد. پرواز تهران به سنندج رو گرفتم و صبح ساعت 7:25 فرودگاه سنندج بودم. عمدا مینیبوس رو ترجیح دادم و صندلی شاگرد شوفر نشستم دلم بعد مدتی دریا بودن خواست طبیعت و دار و درخت رو ببینه. بین سنندج و کرمانشاه شهرستان کامیاران رو داشتیم. از کامیاران به سمت سنندج یه رودخانه جاری بود به اسم گاوه رود خیلی مسیر رو دلنشین کرده بود و کلا درهها رو سرسبز کرده بود خوشمان آمد. به علاوه میخواستم ببینم اخلاق و رفتار مردم کف جامعه چه طوری هست خصوصا که مینیبوس انتخاب قشر ضعیف بود. کرایه مینیبوس بیست هزار تومن بود! انصافا نسبت به خیلی جاهای دیگه خوش اخلاقتر و مهربانتر بودن. فاصله بین سنندج و کرمانشاه حدودا 2 ساعت بود. خلاصه خوش گذشت .
:)
+شیطونه میگه یه دختر سنندجی رو در کمند خویش گرفتار کنم :))
+شیرینی هم که هیچ نخواستین . :| 😒😏
+یک شب هم تهران ماندم و یه سر انقلاب رفتم تا کتاب بخرم لاکن یا نبود یا تموم کرده بودن. اسم کتاب هم ابن بود: <<تحلیل دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر>> اثر دکتر گلشنی .
+ سلام بر سید الشهدا حسین ابن علی(ع)
به نظر تردد حجاج همه خطوط هواپیمایی رو اشغال کرده بود و پروازی گیرمان نیامد.لاکن مقدر شد شبی ساکن تهران بمانیم. نمیدانم تهران آیا چهارشنبه ها تعطیل است؟عصر روز چهارشنبه 15 تیر گفتیم سری بزنیم به کتابفروشیهای انقلاب و قدمی بزنیم در خیابان ولیعصر(عج) . نسبت به تهران چند سال پیش دو موضوع بود که جلب توجه میکرد. یک آنکه حجم عظیمی از دستفروشان اطراف خیابانهای انقلاب و ولیعصر رو گرفته بودند که واقعا عجیب بود!. تهران قبلا اینجوری نبود.
دوم اینکه عدهای از دختران و خانمها با سر بدون روسری قدم میزدن در خیابان. حقیقتا انتظار من با توجه به حجم عظیم تبلیغات علیه حجاب تعدادبیشتری بدون حجاب بود. اما خدا رو شکر خیلی کم بودن. میدونید ؟نمیدونم بر اثر نوع تربیت خانوادگی من هست این دیدگاه یا نه کلا خانوادههای ایرانی اینطور هستن که حجب و حیا مانع کشف حجابشون میشه و ربطی هم به زور و اجبار نداره .
اما بعد روبروی دانشگاه تهران که داشتم قدم میزدم یک دختر کوچولو با مقنعه سفید مدرسه آثار هنری خودش رو بساط کرده بود و ما ازمیان آن آثار فاخر این اثر گران رو انتخاب نمودیم.
ایکاش ازهمه آثاراش عکس میگرفتم ویا حداقل اسم پرانسس نقاش رو میپرسیدم. :)
لاکن این موسیقی رو تقدیمش میکنیم.
اما بعد مرحلهای از درخت زندگانی را پشت سر نهادیم (به یاری ایزد منان) از این روی این موسیقی را تقدیم میکنیم به شما همراهان سالیان.
حالا نوبتی هم که باشد نوبت شیرینی گذر از این مرحله(شیرینی ازدیواج نیست متاسفانه :| )، با رعایت اصل ناشناس ماندن سفارش بدهید البته متأسفانه فقط مختص همراهان قدیمی هست 🤦♂️😁
+حجم عکس 170k
+حجم موسیقی اول 4meg
+حجم موسیقی دوم 8meg
به یاری خدا در حال حل مشکلی هستیم که سالیانی چند گریبانگیر بوده. سخت و سخت محتاج دعای خیر دوستان هستیم. انشاءالله خدا عوض خیر بده .
دعا کنید لطفاً .
+ دیشب پدرهمکارم سوار موتور با خودرویی تصادف کرد و از دنیا رفت ، خدا رحمتش کنه.اگه آشنایی دارین که از دوچرخه یا موتور استفاده میکنه بگین بیشتر مراقب باشن.
+ اوضاع قیمتها بههم ریخته و دزدیها زیاد شده، مراقب خودتون و اموالتون باشین.
همکارم دوست مونثی داره که نماز میخونه، واین ناکس داره کاری میکنه که نخونه!!!😶دخالت که نمیتوانیم بکنیم، لاکن غصه خوردیم😑
خرچنگ گرامی لای تورها گیر کرده بود:
رفته بودم ماهیگیری لاکن این تور را از عمق خلیج فارس صید کردیم(تور رها شده صیادان که زندگی موجودات روبه خطر میاندازه) با یک موجود گرفتار ! لاکن آزادش نمودیم .
صحنه آزادی: :)
خیلی خوشگله :))
پ.ن:گاهی وقتها فکر میکنم دنیا و بالا و پایینش مثل همین تور هست. خرم آن روز که آزاد میشیم از قفس.
یه همکار آئیست(خدا ناباور) دارم که نه تنها این باور رو داره بلکه دیگران رو هم تشویق میکنه که بیخدا بشن. و یک تز(شیوه) برای خودش انتخاب کرده و اون تقدس زدایی از خدا و انبیا و ائمه با دادن فحش های رکیک در میان جمع هست! البته اگه من باشم اونجا جرات نمی کنه لاکن درجمعهای دیگران همین شیوه رو در پی میگیره و بگم که خانواده شهید هم هست طرف. اما متاسفانه هم شیفت هستیم یعنی روزی دوازده ساعت همکاریم اونهم تنها مخصوصا شیفت شب.
سوالم اینه که اگه شما جای من باشین چگونه برخوردی دارین باهاش و این که گاهی اوقات مثلا تخمه یا چای یا خرما کلا خوراکی که میآره آیا خوردن اونها مشکل داره ؟ اگه نه که هیچ. ولی اگه مشکل داره چه طوری رفتار کنم در برابرش؟