کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی

آخرین مطالب

375. این روز‌ها

چهارشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۵۹ ب.ظ

چند تا عکس گذاشتم کمی حجم زیادی دارن اگه خواستین برین ادامه مطلب.

این روزها اوضاع جوری شده که انگار دنیا داره دور سرم می‌چرخه، هیچ چی ثابت نیست، این چند سال اخیر سرعت اتفاقات و گذر عمر هم آنچنان زیاد بوده که انگار مثلا 2020 خوابیدم، 2024 بلند شدم :|.

آدم همیشه به  لطف خدا امید داره، ولی احساساساتم رنگ امید نداره....

زودی رسیدم تهران گفتم یه سر برم بیرون لابه‌لای کتاب‌فروشی‌های انقلاب، برادرم یادم بود که کتاب حافظ می‌خواست، گفتم بگردم همون اون رو پیدا کنم هم کتاب مورد نظر خودم رو، کتاب نسبتا نفیسی از حافظ خریدم پایین هر شعر فالش هم گفته، اگه شد عکسش رو هم می‌ذارم، کتاب خودم رو پیدا نکردم، اسمش تحلیل دیدگاه فلسفی فیزیکدانان معاصر هست آخرین موجودیشون یک سال پیش بوده، باشه می‌دونم الان می‌گین خب اینترنتی سفارش بده، مثل اینکه این کار رو باید بکنم، توی مترو هم یه خانم و یه آقای مسن که مثل خودم از شهرستان اومده بودن رو راهنمایی کردم خانمه دروازه دولت پیاده می‌شد، آقاهه هم میدون جهاد. هتل که مستقر شدم رفتم چهار راه ولی عصر یه تک‌پوش مردونه آستین بلند گرفتم، مگه گیر می‌اومد، همه آستین‌ها کوتاه بود رعایت حجاب لازمه خب! درضمن ساعد و دست آدم هم سیاه می‌شه با آستین کوتاه، چرا حجم لباس های زنانه اینقدر زیاده؟  داشتم می‌گشتم که دختر کوچولویی ناز پنج ساله فکر کنم داشت مامانشو صدا می‌زد، فهمیدم گم شده توی حجم لباس‌های زنانه چهار راه ولیعصر آدم بزرگ‌ها هم گم می‌شن، گفتم لابد مادرش همین نزدیکی‌هاست و می‌آد ، ۱۰۰۰ متر پایین‌تر دیدم خانومی با دختر بزرگ‌ترش داره ترکی حرف می‌زنه و دعواش می‌کنه و نگرانه و اشکاش سرازیره سر در نیاوردم فهمیدم اتفاقی افتاده  رفتم جلو گفتم خانوم اون جلوتر دختر کوچیکی داره مامانش رو صدا می‌زنه هراسان شروع کردن دویدن، دلم طاقت نیاورد برگشتم رفتم اونجا ببینم دخترش رو پیدا کرده یا نه دیدم داره دعواش می‌کنه گفتم خدا رو شکر پیداش کردین و برگشتم هتل.

صبح جنوب خلبان هلیکوپتر در حال چک کردن چک لیست پرواز 

این هم شناور و یک سکوی گازی که به قول سهراب از آن هزاران پایی خاک از پشت پنجره‌اش پیداست البته اینجا باید گفت آب.

 

پایان.

۰۳/۰۳/۳۰
مهرداد

نظرات  (۴)

اگه همونیه که دکتر گلشنی نوشته و پژوهشگاه چاپ کرده، یه زنگ یا یه سر به خود پژوهشگاه هم بزنید.
پاسخ:
آره همونه ، زنگ همونجا زدم یه بار هم فرصتی دست داد حضوری رفتم پژوهشگاه  نداشتن.
تا بعد دوباره کی فرصت بشه پی‌گیری شم .
سپاس
پرشور و پهناور، به به تو دریایی😍
فکر کردم دنبال کتاب از نادر ابراهیمی گشتین...تا اومدم برسم به اسم کتابی که برای خودتون لازم داشتین هی تو دلم گفتم چرا همون پست قبل نگفتی از نادر مثلا یک عاشقانه آرام رو بخونن...بعد یهو دیدم اوووف فاز فلسفه علمه:)
ممنون بابت پست دریایی...
همینقدر بدونین ماجرای بر جاده های آبی سرخ قصه استعمارستیزی میرمهنا است در زمان کریمخان، میرمهنایی که انگلیسی جماعت ترجیح دادن اون رو یه دزد و یاغی دریایی جلوه بدن اما...
پاسخ:
آره دکتر، خلیج فارس واقعا زیباست. گاهی وقت‌ها از آبی روشن تا تیره و نیلی تغییر می‌کنه رنگش .بیشتر دغدغه‌ها الان در مورد خداگریزی و دین گریزی همکاران وسوالات و ابهامات شخصی و..  ...هست، خیلی وقت‌ها صحبت‌هایی پیش می‌آد، که نیاز به مطالعه کتاب‌هایی از این دست هست.خواستم ببینم عزیزان دانشمندی که اتصال نرون‌های عصبیشون فضاهایی سیر کرده فراتر از اندیشه ما شاید  دیدگاهشون جواب سوالی باشه که ذهن‌ها رو مشغول کرده.
کتاب‌های عاشقانه و آرام رو هم دوست دارم ولی دغدغه‌های مادی و روزمره وقت نمی‌دن ، مثل فیلم‌های عاشقانه هم این کتاب‌ها به آدم انرژی می‌دن و امید تزریق می‌کنن زیر پوست روح.
از میهن پرستها خوشم می‌اد، بارها گفتم از دوست‌داران رئیسعلی و میرزاکوچک و سایر عزیزان ایران دوست هستم، پس کتاب در این زمینه هست.
باشه در فهرست ان‌شاءالله خونده بشه.
سلامت باشید قابلی نداشت.
دریا وقتی آرومه ماهی ها هم میان رو آب و شگفتی از زیبایی دریا دوچندان می‌شه.... از وقتی آرومه و وقتی طوفانی شاید بعدها پست گذاشتم.
پیروز باشید.:)
آفرین به شما که نسبت به اطرافیانتون بی‌تفاوت نیستید.
یک عاشقانه آرام یه سبک زندگیه...شورانگیز، پر از لطافت، وفادارانه، مسیولانه، مبارزانه و...خلاصه که گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست...
چند وقت پیش فیلم زیر درخت خفچه رو دیدم...عالی بود...یه عاشقانه پاک و سراسر دل باختگی سالم...
وااای ماهیانی که سر از آب به در می آرند، دریای هفت رنگ...چه قدر دل ما رو آب کردین
جزیره هرمز نقطه ای که ظاهراً شروع آبهای آزاد بود رسماً دو رنگ بود یه بخش آبی روشن و کنارش آبی پررنگ
خلاصه که ما منتظر تحقق اون شایدیم:)
خدا به شما توفیق و عافیت بده🌻
پاسخ:
آره، دلفینا هم هستن، گاهی وقتا کوسه ها هم میان، یه بار هم نهنگ قاتل اومده بود، دریا که آروم بشه زیورهاش رو به نمایش می‌ذاره، ببینیم چی میشه.
تاثیر فیلم خیلی عمیق‌تر از کتاب هست، ولی خوب کتاب خواندن هم لذت خودش رو داره. پس فرمودین زیر درخت خفچه ، اسم عجیبی داره خفجه نشنیده بودم.
سپاسگزارم ، آنچه از دستمون و این روزگار گذرا و عمر کوتاه بر می‌اد همینه. :)
حالا ان‌شاءالله فرصت بشه چن‌تا عکس بگیرم.
خدا شما رو هم توفیق بده در امورات زندگی همه‌جانبه، خصوصا در مدیریت مجموعه زیر دست :))
سلامت باشید ان‌شاءالله 🌻🌼🌻
پست بعدی فکر کردم، عکس دلفین و ماهی و نهنگ گذاشتین😇
خفچه همون زالزالکه ظاهراً...
اه از مسیولیت و فغان از مدیریت...خیلی التماس دعا
پاسخ:
باید روزگار بشم، الان شبکارم، اگه شرجی اجازه بده و دلفینا بیان و دریا آروم باشه چند تا عکس می‌گیرم، البته فاصله طبقات سکو از سطح دریا ۳۰ متر هست و خیلی واضح در نمی‌اد.
امان از بی‌نظمی منابع انسانی و اداری ایران، چند ساله داریم چوب بی‌نظمی و هردمبیلی بودن سیستم رو می‌خوریم
امان امان ....
خدا خودش نیرو و قوت بده  دکتر ان‌شاءالله
🤚🤚

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.