کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

خوباتون کجان ؟؟؟

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۴۸ ق.ظ
دقیقا یادم نمی آید چند سال پیش بودفکر کنم سال  89 یا 90 بود، اوضاع مالی هم داغون بود .دندان های عقلم داشتن اذیت میکردن و از بخت بد سرما خوردگی شدیدی هم گرفته بودم .اصولا کم دکتر رفتم و اگر منوال همین باشد باز هم همین رویه را ادامه می دهم.خوب کجا بودیم؟آها خلاصه به اصرار خانواده به مطب رفتم. دکتر بعد از گذاشتن چوب بستنی و نگاهی مختصر به ته حلق درخواست دفترچه کرد که گفتم : به منشی هم گفته ام دفترچه ندارم  شروع کرد به نوشتن نسخه و بعد درخواست پول کرد به خاطر سردردی که داشتم حواسم به مقدار پولی که همرا برده بودم نبود خلاصه آن مقداری که دکتر درخواست میکرد در کیف من نبود جیب هایم را گشتم یهو گفتم آها این 75 تومان پول خورد بعد گفت جیب های دیگر رو هم بگرد!!!!!!!! و من که چشم هام که مثل  رنگو از حدقه بیرون زده بود باز جیب هایم را گشتم جلوی چشمان او . این جیب آن جیب فقط برای یک سکه ی 25 تومانی!!!!!!!!! پیدا کردم و آن را به او دادم .پیش خودم فکر کردم که باشد من پول تو را کامل دادم  آخر خوش انصاف پیش خودت فکر نکردی من بیمار با این حال نزار چه جوری برگردم خونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!! باورتان بشود یا نشود در طول این 33 سال هنوز به تعداد انگشتان یک دست به خاطر بیماری به مطب نرفته ام.پ.ن1:البته این تنها مورد نبوده است. پ.ن2:هیییی میهن بلاگ  چرا مشکلت رو برطرف نمیکنی آخه؟؟پ.ن3 : مثل این عکس او را نگاه می کردم:
  • ۹۶/۰۲/۱۱
  • ۲۸ نمایش
  • مهرداد

خاطره

نظرات (۱)


از اون موقعی که دکترا دیگه نرفتن بالین مریض، وضع شد این
پاسخ:
آری به گمانم