فخرالدین عراقی
جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۵۲ ب.ظ
ههههه فکر نمیکردم ایقدر غزلیاتش قشنگ باشهبود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگیگذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تومن به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟...........................................
یا این یکی غزل:بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایینمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی
بیا، که جان مرا بیتو نیست برگ حیاتبیا، که چشم مرا بیتو نیست بیناییخوشمان آمد خریدیمش.البته از پیشنهاد بی شرمانه ی پست قبلی صرف نظر کردیم.
۹۶/۰۲/۰۸