کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

پست نخست

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۹ ب.ظ
باسلام درست سال گذشته بود فکرکنم  دقیقا یادم نمیاد یک وبلاگ ایجاد کردم در بلاگفا ولی یکهو بلاگفا منفجرشد و ترکش این انفجار هم ما رو گرفت و به کل وبلاگم از دسترس خارج شد.ترکش نبود که لامصب.تا یادم نرفته بگم گلاریژان واژه ای کردی هست که برگردونش همون برگریزان فارسی میشه ودرواقع اشاره دارد به فصل پاییزلعنتی عزیز. امیدوارم انفجاری در میهن بلاگ رخ ندهد. دراینجا   دلنوشته پست میشه، آخه میدونید بعضی وقتا بعضی حرفا تو دل آدم  می مونه ولی بعضیاش رو آدم دوست داره  با دیگران به اشتراک بذاره.امیدوارم تا حد ممکن از مطالب  دوستان و مخاطبان استفاده کنم بالاخره ما تازه وارد این ورطه شدیم واگه کمی و کاستی هست که قطعا خواهد بود بر ما ببخشایید دیگر. تقدیم به مخاطبان . ()
  • ۹۵/۰۲/۱۲
  • ۴۶ نمایش
  • مهرداد

نظرات (۲)

میهن زیر و زبر نخواهد شد ...

خوش آمدین مهرداد گرامی .. خوشحال شدم از بودنتون
پاسخ:
مشعوف از بودنتان بانو دل آرام باشد که در محضر شما وسایر دوستان تلمذ کنم و همسایه ی خوبی باشم برا شما و مابقی دوستان
با سلام/- بسیارخوب / موفق /پیروز وهرروز بهتر از دیروز باشید.در ضمن

تبادل لینک را صلاح میدانید-؟

ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم
چون دلارام می‌زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم
دیگران در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم
پاسخ:
درود و سلام و موفق باشید آدرس مرحمت نفرمودین بزرگوار ممنون از حضورتون خــــرم آن روز کـــــز ایـــن منـــزل ویــــران بـــــروم راحت جان طلبـــــم و از پــــی جـــانان بــــروم گـــر چــه دانم کــه بــه جایی نبـرد راه غریب مـن به بوی ســـر آن زلف پریشان بـــروم دلــم از وحشت زندان سکـندر بگـــرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بـی‌طاقت بـــه هـــــواداری آن سرو خرامان بـــروم در ره او چــــو قلـم گـــر به سرم باید رفت بـا دل زخـــم کـــش و دیـــده گــــریان بــروم نـــذر کـــردم گــــر از این غـــم به درآیــم روزی تا در میکـــده شـــادان و غــــزل خــــوان بـــــروم حافظ