کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره.» ثبت شده است

اسم کوچیکش یادم نیست. سال 71 بود و من کلاس سوم ابتدایی.خانم پاریاد رو می‌گم. خانم صبور و مهربونی بود گاهی وقت‌ها دچار سردرد می‌شد.بگذریم. اولین قولی که به یه نفر دادم همین خانم معلم بود.قول دادم همه  نمره‌هام بیست بشه و بشم شاگرد اول. و شدم فقط یک مورد تخطی داشتم آن هم درس دیکته بود.کلمه عامل الفیل  یادم نمی‌آید که آیا  الف لامش را گذاشتم یا نه، یا اینکه اصلا نباید می‌گذاشتم آمد و گفت تو به من قول دادی؟!. و من بودم که مثل ابر بهار اشک می‌ریختم. معدلم شده بود19.97 صدم.مدرسه ما تا کلاس سوم ابتدایی بیشتر نداشت و از کلاس چهارم به بعد متاسفانه معلم‌های مادیگه خانوم نبودن. و روز آخر مدرسه شد روز وداع .و من از خانم پاریاد دوست داشتنی باید خداحافظی می‌کردم.جدا که شدیم صدایم زد برگشتم و گفت آرزوت چیه ؟  گفتم که دکتر بشم . دیدی خانم پاریاد آخرش فنی خوندم. نکته قابل توجه این خاطره برام این بود که چه طور  قول دادم. و از اراده خودم اون زمان‌ها که طفلی بیش نبودم  و با آن اوضاع اقتصادی بد خانه  هنوز در تعجبم.کاش می‌شد بزرگتر که شدم بیشتر پای قول هام واسم،کاش می شد پای قولایی که به خدا می‌دادم وامیستادم کاش اراده اون سال‌ها را هنوز می‌داشتم.پ.ن: خانم پاریاد الان کجایی؟ دلم براتون تنگ شده. دلم برا معصومیت اون سال ها تنگ شده.
مهرداد
۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۴:۲۸ ۲ نظر