تنها دوستم رو که یادتونه باهاش مغازه لوازم التحریر زدیم، البته مغازه متعلق به پدرش بود، یعنی در واقع ما از پدرش اجاره کرده بودیم. حالا خواهر دوستم ازدواج کرده و این دوستم میخواد با اون شریک شه. شاید هر کسی دیگهای هم بود همین کار رو میکرد. لیکن راستش رو بخواهید انتظارش را نداشتم. حالا ما از قبل هم تنهاتر شدیم، تنهای تنها. خدا ولی با ماست چه غم.
از عجایب روزگار اینه که سلبریتی پولدار ما هنوز دنبال سگ و گربه هست لیکن سلبریتیهای اون ور بچههای سوم و چهارم رو دارن به دنیا میارن .
عجیبه، عجیب. اونا میدونن آینده نیروی انسانی هست که حرف اول رو میزنه.
پ.ن: حداقل مقایسه بود، از جنبه اقتصادی.
اصلا تو کتم نمیره، قابل پذیرش نیست برام یکی بیاد قلب دختر منو مال خودش کنه.💔
در نتیجه قضیه ازدواج کنسله.😡
پ.ن: فکر کنم دارم دیووونه میشم.آره همینطوره🤦♂️