اسفند ماه بود و جشن نیکوکاری به گمانم ده ،دوازده سال پیش .رفته بودم پای صندوق های کمیته ی امداد جهت جمع آوری کمک های مردمی در محلهی خزانهی بخارایی فکر کنم جایی که بودیم یک میدان بود.تقریبا دو یا سه بار از صبح تا شب صندوق رو تعویض کردیم صندوق ها پر از پول می شد.تا جایی که یادم میآید یکی دو نفر هم آمدند و جواهرات در صندوق انداختند. اما سال بعد صندوق کنار یک فروشگاه بود در سعادت آباد .از صبح زود تا شب حتی نصف صندوق هم پر نشد.مگر فاصله ی خزانه تا سعادت آباد چه قدر بود که اینقدر دلهای مردمانشان از هم دور بود. خاطره ای که از خزانه یادم مانده بود بخشش پیرزنی بود که النگوهایش را هدیه کرد. خاطره ای که از سعادت آباد یادم مانده بود متلک تلخ دو دختر خانم بود .اواخر اسفند که می شود بی اختیار یاد جشن نیکوکاری میافتم.