336. ایستاده بر لبه تنهایی
پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۵۴ ق.ظ
تنها دوستم رو که یادتونه باهاش مغازه لوازم التحریر زدیم، البته مغازه متعلق به پدرش بود، یعنی در واقع ما از پدرش اجاره کرده بودیم. حالا خواهر دوستم ازدواج کرده و این دوستم میخواد با اون شریک شه. شاید هر کسی دیگهای هم بود همین کار رو میکرد. لیکن راستش رو بخواهید انتظارش را نداشتم. حالا ما از قبل هم تنهاتر شدیم، تنهای تنها. خدا ولی با ماست چه غم.
- ۰۲/۰۴/۲۲
- ۶۶ نمایش
هرچند اتفاقی که افتاده خیلی ناراحت کنندست