کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

چرخ گردون

۲۳
بهمن
استرس دارم .نگاش کردم گفتم چی شده ؟گفت میدونی مهرداد یک لحظه مثل فیلم از جلو چشم هام همه چی رد شد. گفتم خوب؟میدونی  بچه گی هام یادم افتاد و جوونیای بابا و مامانم، والان که چه قدر شکسته شدن ! بعد مدرسه و دانشگاه و کار و ازدواج .هیچی مثل این آخری تکونم نداد .مهرداد حالا که داماد شدم  گذر  زمان رو بهتر حس کردم  و این چرخه ی  زندگی رو  . زدم رو شونه اش گفتم  بی  خیال شاه داماد خدا بده  از این استرس ها!!دو نفری خندیدیم ازته دل...
  • ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۳۴
  • ۲۶ نمایش
  • مهرداد

او

۲۰
بهمن
چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماندچون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهمتا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شدخسته ام ،چه قدر دلم  باران می خواد.پ.ن: شعر از عراقی استجمعه 20 بهمن 96
  • ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۴۴
  • ۲۴ نمایش
  • مهرداد

عَلَم

۱۱
بهمن
چند روزی است در سایتها می‌خوانم که چند دختر خانم در میدان انقلاب تهران روسری‌هایشان را بر نوک چوبی علم کرده اند و اعتراض نموده اند بر داشتن حجاب اجباری.اما بعد دلیل برا علم کردن بسیار است ،آیا براستی تمامی مشکلات زنان با علم کردن همین دو متر پارچه حل می‌شود؟چرا برای احقاق حقوق ضایع شده تان پرچم علم نمی‌کنید؟ .واقعا جای سوال است .جمعیت دختران با پسران برابر است بلکم جاهایی حتی بیشتر ، چرا برای نبود امکانات ورزشی که حتی 1/3 سرانه ی مردان هم نیست علم نمی‌کنید؟.چرا برا نگاه برابر در محیط کار چیزی علم نمی‌کنید؟چرا باید حقوق پایینتر از مردان  دریافت کنید و ظلم را می پذیرید؟چرا اینقدر حضورشما در میدان سیاست کم رنگ است؟مگر نیمی از جامعه شما نیستید؟پس چرا می‌گذارید مردان برای شما تصمیم بگیرند؟وچرا های بسیار .ای کاش رگ غیرتتان برای این همه نادیده گرفتن بالا می‌زد و پرچم علم می‌کرد،حالا هم اگر فکر می‌کنید که با نشان دادن چند تار مویتان و علم کردن دو متر پارچه به حقوقتان می‌رسید این گوی و این میدان ،علم کنید.پ.ن ۱: مخالف حجاب اجباری هستم ولی پیرو قانون اکثریت ٬اگر خلاف اخلاق نباشه.پ.ن ۲:تازگی جوکی خواندم که خواستار سخن گفتن خداست.بلندگو دستش بگیره و داد بزنه: های مردم منم خدا .  خدا با معجزه هاش با مردم حرف می‌زنه .خدای ابراهیم ،خدای نوح، خدای موسی ، خدای مسیح.گفتم مسیح ،یاد حضرت مریم مقدس (س) افتادم که خدا عیسی رو بدون اینکه مردی حضرت مریم(س) رو لمس کنه به ایشان داد. حرف زدن از این بهتر؟
  • ۱ نظر
  • ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۲
  • ۲۶ نمایش
  • مهرداد
صداش پیر و دورگه شده بود از صداش غم می‌بارید.حدس می‌زدم اتفاقی افتاده.باهاش قرار گذاشتم و دیدمش موهاش چه قدر سفید شده بود.بهم مهلت نداد و خودش شروع کرد."گفت آزمون داشتم فکر کنم شهر سنندج بود جهت اپراتوری پست های برق برون شهری نفر می خواستن.با مادرش رفته بود و آنجا در خانه ی خاله ساکن شده بودند.صبح آزمون مادر رفته بود که برایش نان گرم بیاورد .       ولی آن آخرین دیدار شده بود . مادرش تصادف کرده بود و در دم جان سپرده بود.و او الان خودش را مقصر می‌دانست به گمانم برای  شش، هفت سال پیش بود ولی هنوز داغش بر دلش  مانده بود. دلداریش دادم و گفتم این چه حرفی است ؟با تقدیر که نمیشود جنگید . آرام شد. وفکر کردم من چه بد بودم که ازو خبر نداشتم...شاید هر از چند گاهی احوال دوستان را باید گرفت کسی چه می‌داند شاید این  یک حرف ما مسیر زندگی اش را عوض کند.خدایا خودت  حافظ همه ی مادران باش....
  • ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۱
  • ۲۵ نمایش
  • مهرداد

ما نیز هم

۰۸
بهمن
خیلی وقت ها پیش خودم فکر می‌کنم که من چه قدر به حرفی که می‌زنم عمل می‌کنم .مثلا در مورد نژادپرستی ،این همه به دیگران  گیر می‌دهیم در مورد طرز برخوردشون با رنگین پوست ها !! ولی آیا خود ما در موقعیت انها قرار گرفته ایم ؟ طرز برخورد ما  چگونه خواهد بود؟ مدتی تعدادی از برادران هندی در سکوی ما مشغول به کار بودند و انصافا خونگرم و دوست داشتنی بودند،برخورد همکاران را با آنها می‌دیدم،گاها خوشرفتار بودند و البته تعدادی هم برخورد های نامناسب داشتند.بدانید و آگاه باشید که نژادپرستی فقط مختص دیگر اقوام نیست و بله ما نیز هم.پ.ن: من و برادر هندی:  راجا بعد از ظهر 20  ژانویه 2018
  • ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۰۹
  • ۲۸ نمایش
  • مهرداد