کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

267-آزادی

دوشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۱۷ ب.ظ

خرچنگ گرامی لای تورها گیر کرده بود:

رفته بودم ماهیگیری لاکن این تور را از عمق خلیج فارس صید کردیم(تور رها شده صیادان که زندگی موجودات روبه خطر می‌اندازه) با یک موجود گرفتار ! لاکن آزادش نمودیم .

صحنه آزادی:  :)

خیلی خوشگله :))

 

پ.ن:گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم دنیا و بالا و پایینش مثل همین تور هست. خرم آن روز که آزاد می‌شیم از قفس.

 

  • ۰۱/۰۳/۰۹
  • ۵۰ نمایش
  • مهرداد

نظرات (۳)

خدایا..یعنی چند وقت اون تو گرفتار بوده؟ خوشا به لحظه ازادی...

پاسخ:
احتمالاً خیلی  وقته، و از موجودات ریز تغذیه می‌کرده.🙄
حساب کنید اون هم توی عمق  صدمتری و توی تاریکی، لاکن خدا ما را مأمور آزادیش کرد😁🤦‍♂️
حالا کی مامور آزادی ما می‌شه خدای داند 🤦‍♂️🤦‍♂️
🙄🙂

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

بر دام مانده باشد، صیاد رفته باشد...

چه حال و هوایی رو تجربه کرده و چند وقت گرفتار بوده خدا می‌دونه...

یعنی مثل ما غر می‌زده یا مثل یونس مثلا لا اله الا انت میگفته یا موحدانه مطمیئن بوده به حکمت اینجور زندانی شدن و نیازی به ذکر یونسیه هم نداشته:)

اما دل آدم گرم میشه وقتی میبینه خدا حواسش به آزاد کردن این موجود، اونم ته دریا و تو ظلمات بوده...

پاسخ:
درود بر دکتر بهار
اره حتما پیش خودش فکر کرده کارش تمومه، شاید هم اونا به لطف خدا هیچ شکی ندارن ، یا شاید هم همیشه راضی به سرنوشت هستن.
آره وقتی خدا به فکر اون موجود در اعماق تاریکی هست ، پس بشر رو هم حتما رها نکرده و نمی‌کنه .
ان‌شاءالله که خدا دستگیر همه ما باشه.
سپاس🙏🙂🌼
 

به به؛زنده باد آزادی/ای شادی!

آزادی!

ای شادیِ آزادی!😇❤🤗😍🥰

 

میگم کاکو.اون فلزی که توی تصویر مشخصه رو خیلی دوست دارم.سمت ولایت ما.برای رویِ پل استفاده میشه.بچه بودیم.کفش مون،نیم بوت مون، یه قدری که پاشنه داشت.می دویدیم سمت پل .آی کیف داره روی اون فلز قدم بزنی.البته نه تو آفتاب.چون میدونم اون فلز،تو آفتاب چندبرابر داغِ😭🥺

پاسخ:
خیلی خرچنگ نازی بود ، اصلا ورجه ورجه نمی‌کرد آزاد شه، همینجور ساکت وایساده بود تا آزادش کنم🙂🙂
به اینا ورق کف اج‌دار می‌گن ، آره اینجا هم برای اینکه سر نخوریم سقف و کف یکی دو طبقه از این ورق‌ها زدن.🙂
حالا ان‌شاءالله وقت شد از طبقات و جاهای مختلف سکو عکس می‌ذارم😁🙏🌼🌼🌼