کهکشان آبی 1

گاه نوشته

کهکشان آبی 1

گاه نوشته

بایگانی
آخرین مطالب

بدری خانم

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۵ ب.ظ
یادش به خیر، همیشه از پیچ  کوچه ی بالایی که رد میشدم میدیدمش ، زنی با پوشش زنان عربی خاص منطقه ی شرق عراق و خال کوبی که روی چانه اش داشت، همیشه یا دوک میریسید یا لیف میبافت.بدری خانم  تنها بود شوهرش فوت شده بود و پچه ای هم نداشت. از کسانی که صدام به جرم رگ و ریشه ی ایرانی  از عراق  آواره کرد بود آن وقت ها ۶۰ ساله بود. بدری خانم یک خواهر داشت که در عراق مانده بود، مادرم میگفت که شوهر خواهرش زیر بار بدری خانم نرفته، و بدری خانم هم می آید به ایران تنهای تنها  ، آن زمان ها مردم با هم بیشتر میساختن، بدری خانم ساکن شد  اما در یک اتاق از یه خانه، باورتان میشود، صاحب خانه مردی بود که با زن و پچه هاش تو ی اون  خونه ی کوچیک زندگی میکردن، چیزی که تصورش در زندگی آپارتمانی امروز محال به نظر میرسد. به همدیگر عادت کرده بودن، بعدتر ها خواهر ش در پی او آمده بود، اما بدری خانم  ایستادن در ایران را به رفتن به عراق ترجیح داد، خانم صاحب خانه مثل خواهرش  شده بود و تاب دوری  از هم نداشتن. همیشه که از مدرسه بر می گشتم میدیدمش و  سلامی میدادم علیکی میگفت .۲۵ سال گذشت آن روز ها دیگر حال خوشی نداشت   الف قامتش همچون دال خمیده شده بود   کاملا خمیده شده بود و  به زور عصا راه میرفت، تا اینکه شبی از آن روزها به رحمت خدا رفت و در غربت و به دور از خانواده در گوشه ای از این کره ی خاکی در زمستانی سرد و نمور به خاک سپرده شد. از آن پیچ سر کوچه که رد میشوم همیشه تصویرش در ذهنم تداعی میشود در حال ریسیدن پشم یا لیف بافی ، آهی میکشم و با خود میگویم خدا حافظ بدری خانم خدا حافظ . پی نوشت:۱.افراد مسن هر محله ای حافظه ی تاریخی اون محله هستن  با رفتنشون  محله یتیم میشه.۲. سپاس از وبلاگ بانو دلارام که یاد بدری خانم رو در من زنده کرد.
  • ۹۵/۰۵/۲۰
  • ۲۸ نمایش
  • مهرداد

خاطره